چکیده :
|
|
اغلب بلکه همه جوامع آرمانی بشری، هدف کلی خود را تحقق عدالت و
تأمین کمال و سعادت آدمی، معرفی کرده اند، ولی به دلیل آن که سعادت، کمال و
عدالت، در دیدگاه هر یک، تعریف و مصداق خاصی دارد، اهداف جزئی و تفصیلی
آنان بسیار دیگرگون می گردد، زیرا پیش فرض های اصولی هم چون: نحوه ی نگرش
به انسان، غایت را دنیا یا آخرت پنداشتن، مادی نگری یا وحی مداری، تعاریف
ما را از سعادت، کمال و عدالت به طور اساسی تغییر می دهد.شاید بتوان گفت
هدف کلی جامعه اسلامی نیز دست یابی به سعادت، کمال و عدالت حقیقی است اما
در تعریف قرآن کریم، این امور تنها در پرتو معرفت و قرب به خدا قابل دست
یابی است و بس. علامه طباطبایی می فرماید:« هدف اجتماعی اسلامی، سعادت
حقیقی مبتنی بر عقل است به این معنا که می کوشد انسان، تعادلی در مقتضیات
غرایز و نیروهای خود برقرار کرده تا آن اندازه در اقناع غرایز قدم بردارد
که او را از عبادت که وسیله ی عرفان حق است باز ندارد. »
|
متن مقاله : |
|
اغلب بلکه همه جوامع آرمانی
بشری، هدف کلی خود را تحقق عدالت و تأمین کمال و سعادت آدمی، معرفی کرده
اند، ولی به دلیل آن که سعادت، کمال و عدالت، در دیدگاه هر یک، تعریف و
مصداق خاصی دارد، اهداف جزئی و تفصیلی آنان بسیار دیگرگون می گردد، زیرا
پیش فرض های اصولی هم چون: نحوه ی نگرش به انسان، غایت را دنیا یا آخرت
پنداشتن، مادی نگری یا وحی مداری، تعاریف ما را از سعادت، کمال و عدالت به
طور اساسی تغییر می دهد. شاید بتوان گفت هدف کلی جامعه اسلامی نیز دست
یابی به سعادت، کمال و عدالت حقیقی است اما در تعریف قرآن کریم، این امور
تنها در پرتو معرفت و قرب به خدا قابل دست یابی است و بس. علامه طباطبایی
می فرماید: « هدف اجتماعی اسلامی، سعادت حقیقی مبتنی بر عقل است به این
معنا که می کوشد انسان، تعادلی در مقتضیات غرایز و نیروهای خود برقرار کرده
تا آن اندازه در اقناع غرایز قدم بردارد که او را از عبادت که وسیله ی
عرفان حق است باز ندارد. » (1) « مقصد نهایی که اسلام می خواهد جامعه ی
بشری را بر اساس آن بسازد و به وحدت برساند، دین توحید ( یگانه پرستی )
است، لذا اسلام قوانین را هم بر اساس توحید وضع کرده است، اما در وضع
قوانین فقط به تعدیل اراده ها و کارها اکتفا نکرده است، بلکه این قوانین را
با امور عبادی تکمیل کرده و به علاوه، معارف حقیقی و اخلاق فاضله را نیز
به آن افزوده است. » (2) تأمّل و عمق نگری در قرآن، نشان از آن دارد که
چهار هدف هر چند ممکن است به ظاهر متفاوت به نظر برسند، هدفی واحد و یگانه
هستند؛ هدف آفرینش، هدف برانگیختن پیامبران (علیه السّلام)، هدف زندگی
انسان و هدف تشکیل جامعه ی آرمانی، (3) زیرا هدف از تشکیل جامعه ی آرمانی
قرآن، زمینه، فضا و بسترسازی بلکه تحقق هدف خلقت، هدف بعثت و هدف بایسته ی
زندگی انسان است. بدین سان هدف از تشکیل جامعه ی آرمانی قرآن، همان هدف
آفرینش انسان در نظام هستی یعنی رساندن انسان به مقام خلیفة اللّهی (4) از
طریق کسب معرفت خداوند (5) و برگزیدن بندگی و پرستش او در مقام عمل است.
(6) همان گونه که هدف جامعه ی آرمانی، همان هدف بعثت انبیای الهی یعنی
خداشناسی و یکتاپرستی، (7) از طریق تعلیم و تربیت (8) و برپا ساختن عدالت
توسط مردم است. (9) هم چنان که هدف زندگی هر انسان مؤمن نیز همین است (10) و
بایسته است که در همه ی شئون و اعمالش، بندگی خالصانه خداوند را هدف خود
قرار دهد: ( قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ) (11) بگو: « در حقیقت، نماز من و سایر عبادات من و زندگى و مرگ من، براى خدا، پروردگار جهانیان است. مودودی نیز با تأکید بر یگانگی اهداف پیش گفته، می گوید: « در اسلام هدف زندگی انسان و هدف اجتماع، یک سان است و این هدف، اِعمال و اجرای قانون الهی و کسب خشنودی خداوند است. » (12) برخی،
از آیات مربوط به رسالت انبیا در دعوت به توحید و بندگی خداوند (13) از یک
سو و آیات مربوط به اقامه ی عدالت توسط انبیا (14) از سوی دیگر، چنین
پنداشته اند که گویا توحید و عدالت، دو هدف جداگانه ی پیامبران هستند، ولی
باید بدانیم که هرگز آفرینش، انبیا و جامعه ی آرمانی قرآن، از نظر هدف،
دچار ثنویت ( دوگانگی ) نیستند و دو هدف جداگانه را به طور مستقل و جدا از
یکدیگر دنبال نمی کنند، بلکه تأکید بر اقامه ی عدالت در جامعه ی آرمانی
(15) نه بدان معناست که اقامه ی عدالت، هدفی مستقل از معرفت و بندگی خداوند
است، بلکه اقامه ی عدالت نیز برای فراهم ساختن معرفت و بندگی خداوند صورت
می پذیرد و خود جلوه ای از توحیدِ اجتماعی و عملی است. استاد مطهری با
اشاره به این که دعوت به خدا و شناختن او، دعوت به توحید نظری و فردی است و
دعوت به اقامه ی عدل و قسط در جامعه، برقرار ساختن توحید عملی و اجتماعی
است، چنین نتیجه گیری می کند: « هدف اصلی، دعوت به توحید نظری و عملی
است و اخلاق عالی انسانی که تخلق به اخلاق الهی است، در حقیقت، درجه و
مرتبه ای از خداشناسی و خدا پرستی است. » (16) استاد مطهری، این حقیقت را به نیکویی چنین توضیح داده است: شک
نیست که پیامبران (علیهم السّلام) برای هدایت مردم به راه راست و برای
سعادت و نجات مردم مبعوث شده اند. در قرآن برای بعثت، دو هدف ذکر شده است؛
شناخت خدا و نزدیک شدن به او و برقراری عدالت و قسط در جامعه ی بشری، ولی
از آن جا که هدف اصلی پیامبران (علیهم السّلام)، شناخت خدا و قرب اوست،
باید دانست که توحیدِ اجتماعی در پرتو اقامه ی عدل، وسیله ای برای وصول به
آن هدف عالی است. آری، اگر بر جامعه، نظام عادلانه و معتدلی حکم فرما نباشد
و ارزش هایی هم چون اقامه ی عدل و نفی ظلم و تبعیض محقّق نگردد، حرکت خدا
جویانه ی انسان، امکان پذیر نیست. پس تحقق عدالت و آزادی، مساوات و دیگر
ارزش های اجتماعی هم چون مقدمه ای برای معرفت خدا و قرب به اوست ولی باید
بدانیم که اقامه ی عدل صرفاً جنبه مقدمی ندارد، بلکه این مقدمه، خود مرتبه ی
ضعیفی از آن هدف است. به تعبیر دیگر چنین نیست که اگر انسان به معرفت و
پرستش کامل حق رسید، وجود و عدم ارزش های اخلاقی اجتماعی برای او یکسان
باشد. (17) حقیقت مزبور را با تعابیر گوناگونی اندیشمندان دیگری نیز بیان کرده اند؛ به عنوان نمونه استاد مصباح یزدی می فرماید: «
هدف اصلی و نهایی جامعه ی آرمانی اسلامی، استکمال حقیقی انسان هاست که جز
از راه خداشناسی، خداپرستی، اطاعت کامل و دقیق از اوامر و نواهی الهی، کسب
رضای خدای متعال و تقرب به درگاه او حاصل شدنی نیست. » (18) « حکومت، استقرار دین، و نظم و امنیت و آرامش، همه مقدمه است برای توسعه و تعمیق کمّی و کیفی خداپرستی و ایمان و توحید. » (19) بدین
سان آرمان نهایی قرآن کریم برای جامعه ی انسانی آن است که افراد جامعه از
لحاظ ایمان و معرفت دینی و نیز عمل صالح و پرهیزکاری به حدّ نصاب خاصی دست
یابند و سازمان و نظام ویژه ای را برای سامان بخشی به روابط اجتماعی و
نهادهای مربوط، بر اساس آموزه های اسلامی شکل دهند. برخی مفسران به
استناد آیات قرآن، از اهداف به ظاهر دیگری سخن گفته اند؛ مثلاً پرستش
خداوند و اقامه ی نماز، ادای زکات و امر به معروف و اجرای عدالت اجتماعی یا
مبارزه با مفاسد اجتماعی را از اهداف تشکیل حکومت اسلامی دانسته اند، (20)
ولی بدون شک، این امور از اهداف فرعی و به عبارت دقیق تر شکل و قالب و
مصداق های اجرایی آن هدف کلی هستند.
پی نوشت ها :
1. طباطبایی، المیزان، ترجمه ی موسوی، ج4، ص 172. 2. همان، ص 109. 3. اقتباس از: مطهری، تکامل اجتماعی انسان، بخش هدف زندگی و بعثت انبیا، ص 69-84. 4. ( وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً )؛ بقره، آیه ی 30. 5.
( اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ
مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ
عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ
شَیْءٍ عِلْماً )؛ طلاق، آیه ی 12. از امام حسین (علیه السّلام) نقل شده
است: « إنَّ الله عزّوجل ما خلق العباد إلّا لیعرفوه فإذا عرفوه عبدوه »؛
علامه مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص 390. 6. ( وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ )؛ ذاریات، آیه ی56. 7. ( أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ )؛ نحل، آیه ی 2. 8.
( یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ
الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا
تَعْلَمُونَ )؛ بقره، آیه ی 151؛ آل عمران آیه ی 164 و جمعه، آیه ی 2 9. حدید آیه ی 25. 10.
( وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَ إِلهَ إِلاَّ
هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ )؛ توبه، آیه ی 31 و بیّنه، آیه ی 5 . 11. انعام، آیه ی 162. 12. مودودی، تئوری سیاسی اسلام، ترجمه ی محمد مهدی حیدرپور، ص 45. 13. اعراف، آیات 59، 65، 73، 85؛ هود، آیات 50، 61، 81، و... . 14. حدید، آیه ی 25. 15. ( لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ)، همان. 16. مطهری، وحی و نبوت، 33-38. 17. همان، ص 31-37. 18. مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن و سنّت، ص 414. 19. همان، ص 316. 20. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، پیام قرآن، ج10، ص 36 . منبع مقاله : محمدی
آشنانی، علی؛ (1392)، جامعه آرمانی قرآن کریم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، (
مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول
|
پنجشنبه 29 مرداد 1394 ساعت 02:41
چکیده :
|
|
هر مکتب، پیروان خود را به دلیل انتساب آن ها به امر خاصی، با
نام و عنوان ویژه ای، مشخص و نامگذاری کرده است؛ برخی عنوانِ پیروان خود را
به دلیل انتساب به قوم و نژادی خاص همانند یهود (1) یا بنی اسرائیل یا به
دلیل نسبت دادن به سرزمین و مکانی ویژه (2) انتخاب کرده اند. عده ای جامعه
را به دلیل پیروی از شخص خاص، نام نهاده اند، همانند مسیحیت که به دلیل
نسبت دادن افراد به حضرت عیسای مسیح، عنوان « مسیح » را برگزیده است.
گروهی، طبقه ی اجتماعی را مشخص کننده ی عنوان جامعه ی آرمانی خود دانسته
اند، همانند مارکسیست ها که جامعه ی آرمانی خود را با توجه به عنوان
طبقاتی؛ « جامعه ی کارگری » ،« جامعه ی دیکتاتوری طبقه ی پرولتاریا » و «
جامعه ی سوسیالیستی » نامیده اند.قرآن کریم، خود جامعه ی گسترده ی مسلمانان
را « امت » نامیده (3) و آن را امتی واحد معرفی نموده است:( إِنَّ هذِهِ
أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً )؛ (4)این است امت شما که امتى یگانه است.از
سوی دیگر، چون جامعه ی آرمانی قرآن، یک جامعه ی عقیدتی است، قرآن کریم،
هویت جمعیِ جامعه ی آرمانی خود را « تسلیم حق بودن » دانسته، جامعه ای که
از پیش توسط حضرت ابراهیم (علیه السّلام)، مسلمان نامیده شده است:( مِلَّةَ
أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ...
|
متن مقاله : |
|
هر مکتب، پیروان خود را به دلیل
انتساب آن ها به امر خاصی، با نام و عنوان ویژه ای، مشخص و نامگذاری کرده
است؛ برخی عنوانِ پیروان خود را به دلیل انتساب به قوم و نژادی خاص همانند
یهود (1) یا بنی اسرائیل یا به دلیل نسبت دادن به سرزمین و مکانی ویژه (2)
انتخاب کرده اند. عده ای جامعه را به دلیل پیروی از شخص خاص، نام نهاده
اند، همانند مسیحیت که به دلیل نسبت دادن افراد به حضرت عیسای مسیح، عنوان «
مسیح » را برگزیده است. گروهی، طبقه ی اجتماعی را مشخص کننده ی عنوان
جامعه ی آرمانی خود دانسته اند، همانند مارکسیست ها که جامعه ی آرمانی خود
را با توجه به عنوان طبقاتی؛ « جامعه ی کارگری » ،« جامعه ی دیکتاتوری طبقه
ی پرولتاریا » و « جامعه ی سوسیالیستی » نامیده اند. قرآن کریم، خود جامعه ی گسترده ی مسلمانان را « امت » نامیده (3) و آن را امتی واحد معرفی نموده است: ( إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً )؛ (4) این است امت شما که امتى یگانه است. از
سوی دیگر، چون جامعه ی آرمانی قرآن، یک جامعه ی عقیدتی است، قرآن کریم،
هویت جمعیِ جامعه ی آرمانی خود را « تسلیم حق بودن » دانسته، جامعه ای که
از پیش توسط حضرت ابراهیم (علیه السّلام)، مسلمان نامیده شده است: ( مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذَا )؛ (5) آیین پدرتان ابراهیم نیز چنین بوده است او بود که قبلاً شما را مسلمان نامید و در این قرآن نیز همین مطلب آمده است. هم چنین: ( رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ )؛ (6) پروردگارا،
ما را تسلیم فرمان خود قرار ده و از نسل ما امتى فرمانبردار خود پدید آر.
بر این اساس، قرآن، جامعه ی بزرگ اسلامی و مردمان آن را « امتِ مسلمان »
(7) نامیده است؛ یعنی « جامعه و مردمی که تسلیم خدا، تسلیم حقیقت و تسلیم
وحی و الهامی که از افق حقیقت برای راهنمایی بشر در قلب پیام آوری الهی
طلوع نموده است، می باشند. » (8) بدین سان قرآن کریم، برخلاف مکتب های
پیش گفته، هیچ گاه عناوین نژادی هم چون « عرب، تازی، سامی »، عناوین
طبقاتی، هم چون « مستضعفان یا اَشراف »، عناوین جغرافیایی و سرزمینی،
همانند « شرقی یا غربی » و عناوین حاکی از انتساب به فرد، مثل « محمدی ها »
را برای عنوان و نام جامعه ی آرمانی خود برنگزیده است. برابرِ فرموده ی استاد مطهری: « این نام، عنوان و ملاک وحدت، راه بسیار خوبی برای شناخت اهداف این جامعه نیز هست. » (9) گفتنی
است فارابی، نخستین و کوچک ترین جامعه ی مطلوب را « مدینه فاضله » و
اجتماع میانه ی مطلوب را « امت فاضله » نامیده و آن را با جوامع مسلمانان
کنونی متناسب دانسته ولی برای جامعه ی نهایی که تمام مردم جهان را در بر می
گیرد، واژه ی « معموره ی ارض » یا « امم فاضله » را مطرح کرده است. (10)
پی نوشت ها :
1. برخی
واژه یهود را در اصل مشتق از « یهوذا » نام یکی از فرزندان یعقوب معرفی
کرده اند که به تدریج ذال به دال تبدیل و یهودا شده است و به همین جهت
منسوبین به وی را یهودی خوانده اند؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح
الجنان، ج5، ص 300. 2. مثل صهیونیسم که منتسب به کوه صهیون در ارض موعود است. 3. انبیاء، آیه ی 92 و مؤمنون، آیه ی 52. 4. همان، آیه ی 92. 5. حج، آیه ی 78. 6. بقره، آیه ی128. 7.
( مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ
قَبْلُ وَ فِی هذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ )؛ حج، آیه
78. 8. مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن و سنّت، ص 202. 9. همان. 10. مهاجرنیا، اندیشه ی سیاسی فارابی، ص 213. منبع مقاله : محمدی
آشنانی، علی؛ (1392)، جامعه آرمانی قرآن کریم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، (
مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول
|
پنجشنبه 29 مرداد 1394 ساعت 02:38
چکیده :
|
|
در قرآن کریم واژه ی جامعه و مجتمع به کار نرفته است، ولی
واژگانی هم چون: امت، ناس، اناس، شعوب، قوم، قبایل، قرن، قرون، شریعت،
شرعه، شیع، منهاج، مترف، ملأ، ملوک، طاغوت، جبار، ولی، اولیا، مصلح و امام،
فراوان به کار رفته است که بیانگر رویکرد و تبیین مفاهیم اجتماعی و سیاسی
در قرآن است. (1)برابر فرموده ی استاد مصباح یزدی: قرآن کریم برای رساندن
معنای جامعه و گروهی از انسان ها به ترتیب فراوانی و کثرت استعمال، از
کلمات قوم ( 383 بار )، الناس (240 بار )، امت (64 بار )، (2) قریه (56 بار
) و اناس ( 5 بار ) استفاده کرده است. واژه ی قریه مترادف با واژه ی مدینه
یا جامعه و مجتمع می باشد و شاید بتوان گفت که: « بهترین معادل یا تنها
معادل قریه در زبان فارسیِ امروز، همان جامعه است. » (3)« البته پنج کلمه ی
فوق، کلمه و کلماتی هستند که می توانند لااقل در بعضی از موارد
استعمالشان، معادل کلمه ی جامعه تلقی شوند. » (4)به فرموده ی ایشان، در بحث
از اصالت جامعه، واژه ی امت از سایر کلمات، مهم تر است.
|
متن مقاله : |
|
در قرآن کریم واژه ی جامعه و
مجتمع به کار نرفته است، ولی واژگانی هم چون: امت، ناس، اناس، شعوب، قوم،
قبایل، قرن، قرون، شریعت، شرعه، شیع، منهاج، مترف، ملأ، ملوک، طاغوت، جبار،
ولی، اولیا، مصلح و امام، فراوان به کار رفته است که بیانگر رویکرد و
تبیین مفاهیم اجتماعی و سیاسی در قرآن است. (1) برابر فرموده ی استاد
مصباح یزدی: قرآن کریم برای رساندن معنای جامعه و گروهی از انسان ها به
ترتیب فراوانی و کثرت استعمال، از کلمات قوم ( 383 بار )، الناس (240 بار
)، امت (64 بار )، (2) قریه (56 بار ) و اناس ( 5 بار ) استفاده کرده است.
واژه ی قریه مترادف با واژه ی مدینه یا جامعه و مجتمع می باشد و شاید بتوان
گفت که: « بهترین معادل یا تنها معادل قریه در زبان فارسیِ امروز، همان
جامعه است. » (3) « البته پنج کلمه ی فوق، کلمه و کلماتی هستند که می توانند لااقل در بعضی از موارد استعمالشان، معادل کلمه ی جامعه تلقی شوند. » (4) به فرموده ی ایشان، در بحث از اصالت جامعه، واژه ی امت از سایر کلمات، مهم تر است. (5) واژه
ی امت از نظر لغت، (6) بر وزن فُعلَه از ریشه ( ام م = اَمَّ ) به معنای
قصد مخصوص است و بر گروهی از جان داران با خِرد، (7) با آیین و کیش، (8)،
زمان (9) و جامعه ی واحد (10) و یک فرد (11) نیز اطلاق شده است. (12) در
اصطلاح نیز امت، گروهی از هر جنس را گویند و به تعبیر دیگر امت، گروهی
هستند که جامعی هم چون دین، زمان یا مکانی آن ها را گرد هم آورده باشد.
(13) نیز: امت به « گروهی گفته می شود که مورد قصد و توجه مخصوص دیگران
واقع شده و در یک ویژگی چون: دین، زمان، مکان، نوع یا صنف مشترک و همسان
باشند. » این ویژگی می تواند اختیاری یا غیر اختیاری باشد. بر این اساس «
پیروان دین و آیین واحد» را به دلیل همسانی در دین، می توان امت نامید.
(14) ابن منظور می گوید: « هر قومی که به پیامبری منسوب شده و به او اضافه
شوند، اُمت آن پیامبر هستند. » (15) امت در قرآن کریم به پنج معنای
مختلف آمده است: 1. زمان و پاره ای از آن (2 آیه ). 2. پیشوا، رهبر و اسوه
(1 آیه )، 3. راه ، روش، کیش و آیین ( 6 آیه )، 4. گروهی از جان داران، ( 1
آیه ) 5. و به معنای « گروهی از انسان ها » است که دارای یک جهت اشتراک و
وحدت و لو اعتباری باشند. ( 56-58 آیه » (16) برابر تصریح برخی، این واژه در قرآن بیشتر به معنای « همسانی زمانی و مکانی در دین » آمده است. (17) از مطالب پیش گفته روشن می شود که قرآن کریم در آیات بسیاری با به کار گرفتن واژگان مختلف از مسائل گوناگونِ جامعه سخن گفته است.
پی نوشت ها :
1. مطهری، جامعه و تاریخ، ص 36 و همو، یادداشت ها، ج10، ص 579. 2.
برخی بسامد این واژه را 65 بار معرفی کرده اند که 52 مورد آن به صورت مفرد
( امت ) و 13 مورد به شکل جمع ( امم ) است. در قرآن بیشتر به معنای همسانی
زمانی و مکانی در دین آمده است. دائره المعارف قرآن کریم، ج4، ص 254. 3. همان، ص 89. 4. همان، ص 90. 5. مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن و سنت، ص 85. 6. برخی این واژه را مشترک لفظی دانسته اند: بدرالدین محمد بن عبدالله زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج1، ص 102. 7. نحل، آیه ی 84 و جاثیه، آیه ی 27. 8. زخرف، آیه ی 23. 9. هود، آیه ی 11. 10. فاطر، آیه ی 24. 11. نحل، آیه ی 20. 12. محمد علی بن علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، مصحح: رفیق عجم، ترجمه ی عبدالله خالدی، ص 91. 13. « الاُمّه جمع لهم جامع من دین آو زمان آو مکان آو غیر ذلک»؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج1، ص 124. 14. طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص 195. 15. کلُ قوم نسبوا إلی نبی فأضیفوا إلیه فهو أمّته؛ ابن منظور، لسان العرب، ج12، ص 26. 16. همان، ص 87. 17. دائره المعارف قرآن کریم، ج4، ص 254. منبع مقاله : محمدی
آشنانی، علی؛ (1392)، جامعه آرمانی قرآن کریم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، (
مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول
|
پنجشنبه 29 مرداد 1394 ساعت 02:36
|
چکیده :
|
|
دانشوران در مورد زندگی اجتماعی انسان بر یک رأی نیستند؛ برخی
زیست شناسان، روان شناسان، فیلسوفان و مفسران همانند مک دوگال، فروید (1)،
ابونصر فارابی، (2) علامه طباطبایی، (3) و استاد مطهری، (4) رویکرد به
زندگی اجتماعی را برخاسته از نهاد و فطرت آدمی دانسته اند و عده ای آن را
بر اساس محاسبه ی عقلی انسان برای تسهیل انجام امور خود (5) و دسته ای آن
را به تمایلات آدمی برای برآوردن نیازهایش که تنها در پرتو زندگی اجتماعی
امکان پذیر است، مستند ساخته اند. (6)قرآن کریم، تشکیل جوامع گوناگون بشری
را به طراحی و جعل الهی نسبت داده است:( وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ
قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا )؛ (7)و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم
تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید.
|
متن مقاله : |
|
دانشوران در مورد زندگی اجتماعی
انسان بر یک رأی نیستند؛ برخی زیست شناسان، روان شناسان، فیلسوفان و
مفسران همانند مک دوگال، فروید (1)، ابونصر فارابی، (2) علامه طباطبایی،
(3) و استاد مطهری، (4) رویکرد به زندگی اجتماعی را برخاسته از نهاد و فطرت
آدمی دانسته اند و عده ای آن را بر اساس محاسبه ی عقلی انسان برای تسهیل
انجام امور خود (5) و دسته ای آن را به تمایلات آدمی برای برآوردن نیازهایش
که تنها در پرتو زندگی اجتماعی امکان پذیر است، مستند ساخته اند. (6) قرآن کریم، تشکیل جوامع گوناگون بشری را به طراحی و جعل الهی نسبت داده است: ( وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا )؛ (7) و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید. و فرآیند و سازو کار آن را، پیوندهای طبیعی نَسَبی و سببی دانسته است: ( وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کَانَ رَبُّکَ قَدِیراً )؛ (8) و اوست کسى که از آب بشرى آفرید و او را داراى خویشاوندىِ نَسَبى و دامادى قرار داد، و پروردگار تو همواره تواناست. قرآن
کریم، اعطای استعدادهای گوناگون به افراد جامعه برای تسخیر متقابل و اداره
ی امور آن را نیز به تدبیر و رحمت خداوند مستند ساخته است: ( نَحْنُ
قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ
رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ
بَعْضاً سُخْرِیّاً وَ رَحْمَةُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ ) (9) ما
معاشِ آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کردهایم، و برخى را از نظر
درجات، بالاتر از بعضى دیگر قرار دادهایم تا بعضى از آنها بعضى دیگر را در
خدمت گیرند، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مىاندوزند بهتر است. بر
اساس آیات پیش گفته، « اجتماعی بودن انسان، بر اساس طرحی حکیمانه از سوی
خداوند متعال، برای بازشناسی یکدیگر، در متن آفرینش پی ریزی شده است (10) و
مقتضای فطرت و آفرینش انسانی است ولی میل و انگیزش عقلانی آدمی و کشش
بیرونی برای برآوردن نیاز نیز در روی آوردن انسان به زندگی اجتماعی بی
تأثیر نبوده است. به تعبیر علامه طباطبائی: نطفه ی اصلی اجتماع را طبیعت
انسان تشکیل داده است؛ طبیعت انسانی طبق یک الهام الهی دریافته است که
برای ادامه ی حیات و تکامل، محتاج به همکاری با سایر افراد و انجام کارهای
اجتماعی است و همین موضوع او را به تشکیل اجتماع و تطبیق افعال خود بر وضع
اجتماعی وادار نموده است. (11) دستگاه آفرینش فرد را به وجود می آورد نه
اجتماع، منتهی چون هر فرد نیازمند به کمالاتی است که به تنهایی قدرت وصول
به آن را ندارد؛ دستگاه خلقت او را به قوا و ادواتی مجهز کرده که به وسیله ی
آن بتواند در ظرف اجتماع فعالیت کرده و به کمالات نایل گردد. (12) اجتماع چیزی جز وسیله برای تسهیل نیل به تکامل افراد از راه تعاون نیست. (13) بر
اساس آیات پیش گفته، استاد مطهری چه زیبا می فرماید: « خداوند انسان ها را
از نظر استعدادها و امکانات جسمی و روحی و عقلی و عاطفی، مختلف و متفاوت
آفریده است، بعضی را در بعضی دیگر به درجاتی برتری داده است و احیاناً آن
بعض دیگر را بر این بعض در بعضی دیگر از مواهب برتری داده است و به این
وسیله همه را بالطبع نیازمند به هم و مایل به پیوستن به هم قرار داده و به
این وسیله زمینه ی زندگی به هم پیوسته اجتماعی را فراهم نموده است. اگر
انسان ها همسان آفریده شده بودند، هر کس همان را داشت که دیگری دارد و همان
را فاقد بود که دیگری فاقد است و تَبَعاً نیاز متقابل و پیوند و خدمت
متبادلی در کار نبود. البته این آیه ی کریمه نیز دلالت دارد بر این که
زندگی اجتماعی انسان، امری طبیعی است نه صرفاً قراردادی و انتخابی است نه
اضطراری و تحمیلی، زیرا در انسان نیازها و استعدادهایی نهفته است که جز در
پرتو زندگی اجتماعی به ظهور و فعلیت نمی رسد و این استعدادها و نیازها در
متن خلقت انسان نهاده شده و همین ها انسان را به سوی زندگی اجتماعی می
راند، ولی این جهت با استقلال نسبی عقل و اراده فرد و انتخابی بودن آن
منافات ندارد. پس می توانیم بگوییم زندگی اجتماعی انسان قراردادی و انتخابی
نیز هست، انسان زندگی اجتماعی را برای خود به حکم عقل و اراده، نیز انتخاب
و اختیار کرده است. (14)
اهمیت و ضرورت زندگی اجتماعی بررسی
تاریخ دانش و نگرش ها نشان می دهد که « اگر چه در میان ملّت های متمدن و
اندیشمندان آن ها مباحث جامعه شناسی وجود داشته است، برخی مطالب صرفاً روی
کاغذ نگاشته شده و هرگز مورد عمل قرار نگرفته است ولی اسلام با طرح مطالب
خود به اجرا نمودن آموزه های اجتماعی نیز اقدام کرده است. بدین سان نخستین
ندای پر گستره ای که در مورد توجه استقلالی به امور اجتماعی به گوش نوع
انسانی رسیده، ندای اسلام است که در آیات بسیاری، انسان ها را به اجتماع و
اتحاد فرا خوانده است. (15) تاریخ نگاران نیز بعد از توجه قرآن به بیان تواریخ به ضبط احوال مشاهیر و ملوک و مجتمات پرداخته اند. (16) آری،
قرآن کریم آدمیان را به اجتماع، رهنمون ساخته است. زندگی ساده ی نخستین
وقتی به پیچیدگی و اختلاف گرایید، خداوند انبیا و کتاب های آسمانی را برای
رفع اختلاف برانگیخت. (17) از دیدگاه قرآن کریم آنچه جامعه را به اجتماع و وحدت فرا می خواند، نبوت در قالب دین است. بدین
سان باید گفت شک نیست که اسلام تنها دینی است که اساس آیین خود را بسیار
صریح و روشن بر پایه ی اجتماع قرار داده است و در هیچ شأنی از شئون خود به
اجتماع بی اعتنا نبوده است. (18)
جامعه پذیری بدون
شک اهمیت فراوانِ حیات اجتماعی در آموزه های وحیانی، موجب نمی شود که آدمی
زندگی در جامعه ی فاسد کننده را برتابد، زیرا انسان نمی تواند در هر جامعه
ای به کمال فطری و طبیعت انسانی خود دست یابد، لذا « در جوامعی که ظلم،
فحشا، فساد و شرک رواج جمعی دارد و ظاهر جامعه را فرا گرفته، وظیفه ی یکایک
افرادی که مایلند فطرت و طبیعت سالم و متکاملی داشته باشند آن است که از
این جمع گسسته و به اجتماع دیگری مهاجرت نمایند. » (19) آری، در برابر
این گونه جوامع منحط و فاسد، ایفای مسئولیت های انسانی و الهی، ایجاب می
کند انسان جامعه گریزی و مهاجرت را در دستور کار قرار دهد. بدین رو خداوند
در روز قیامت، بهانه ی ضعیف بودن در جامعه را نپذیرفته، آدمیان را چنین
توبیخ می کند: ( أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا )؛ (20) مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟ و در مقام حسابرسی دقیق الهی، تنها شاید آنان که واقعاً ناتوان بوده و نمی توانستند هیچ تدبیری برای مهاجرت بیندیشند، عفو شوند. (21) بر این اساس، قرآن کریم، کناره گیری و جامعه گریزی اصحاب کهف را می ستاید: (
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا
إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ
لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقاً ) (22)؛ و چون از آنها و از آنچه که
جز خدا مىپرستند کناره گرفتید، پس به غار پناه جویید، تا پروردگارتان از
رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در کارتان گشایشى فراهم سازد. و سخن جامعه گریزانه ی حضرت یوسف (علیه السّلام) را تأیید می کند: ( إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ )؛ (23) من آیین قومى را که به خدا اعتقاد ندارند و منکر آخرتند، رها کردهام. بدین
سان اسلام با تأکید بر مختار بودن انسان، عواملی هم چون: وراثت، جبر محیط و
جبر تاریخ را که کم و بیش بر زبان ها جاری است به معنای نفی اختیار از
انسان ندانسته، بدون آن که تأثیر عوامل نام برده را نفی و یا فاعلیت الهی
را انکار کند، مسئولیت انتخاب انسان را به عهده ی خود او می گذارد و این
عوامل را علت تامه ی افعال آدمی نمی داند. بر این اساس نمی توان به استناد
هیچ بهانه ای، عضویت جامعه ای که آدمی را فاسد می سازد و دین و آخرت او را
تباه می کند، پذیرفت یا از انجام مسئولیت های اجتماعی سر باز زد. (24)
اصالت فرد و جامعه بدون
تردید جامعه از افرادی با هویت و عینیت خارجی ترکیب یافته است، اگر افراد
نباشند، جامعه وجود ندارد، ولی در مورد نحوه ی ترکیب جامعه از افراد،
دیدگاه واحدی وجود ندارد؛ 1 برخی ترکیب جامعه را از افراد، ترکیب
اعتباری دانسته اند؛ بر اساس این دیدگاه، واقعاً بین افراد جامعه ترکیب و
تأثیر و تأثّری واقعی صورت نگرفته است. این دیدگاه تقریرهای گوناگونی دارد. 2.
برخی، جامعه را مرکّب حقیقی از نوع صناعی آن همانند ترکیب یک ماشین از
اجزای خود دانسته اند که اجزاء، هویت خود را از دست نمی دهند، ولی در
ترکیب، استقلال اثر خود را از دست می دهند. 3. در دیدگاه برخی، جامعه
مرکّب حقیقی طبیعی است. این دیدگاه نیز تبیین های متفاوتی یافته است. به
بیان شهید مطهری از این دیدگاه: « جامعه ی مرکّب حقیقی طبیعی است که از روح
ها، اندیشه ها، عاطفه ها، خواست ها و اراده ها ترکیب یافته است نه از تن
ها و اندام ها. ترکیب مذکور از آن جهت که اجزا در یکدیگر تأثیر و تأثّر
عینی دارند و موجب تغییر عینی یکدیگر می گردند و هویت جدیدی می یابند،
ترکیب طبیعی و عینی است؛ اما از آن جهت که کل و مرکّب به عنوان یک واحد
واقعی که کثرت ها در آن حل شده باشد، وجود ندارد و با سایر مرکبات طبیعی
فرق دارد. » (25) به دیگر سخن، ترکیب جامعه از نوع مرکبات طبیعی ولی
ترکیب فرهنگی است که انسان ها با سرمایه فطری و اکتسابی خود، روحاً در هم
ادغام کرده و هویت روحی جدیدی به نام « روح جمعی » می یابند که یک نوع
ترکیب طبیعی ویژه و مخصوص به خود است. از آن جهت که تأثیر و تأثّر عینی و
موجب تغییر یکدیگر شده و اجزاء هویت تازه ای می یابند، ترکیب طبیعی و عینی
است، اما از آن جهت که کل و مرکب به عنوان یک واحد واقعی و عینی است، اما
از آن جهت که کل و مرکّب به عنوان یک واحد واقعی و عینی است، وجود ندارد و
با سایر مرکبات طبیعی فرق دارد و مجموعه ی افراد، وجود اعتباری و انتزاعی
دارد. بر این اساس، استاد مطهری در عین آن که برای جامعه نوعی اتحاد
قائل است ولی استقلال و آزادی افراد در آن را محفوظ می شمارد. شهید مطهری
در تبیین این ترکیب می فرماید: « ترکیب جامعه از افراد نوع سومی از ترکیب
است نه همانند ترکیب عناصر است و نه از نوع ترکیب های صد در صد اعتباری؛
بلکه اصالت فرد در عین اصالت جامعه و اصالت جامعه در عین اصالت فرد. » (26) در
نتیجه ی این دیدگاه « از نظر فلسفی، جامعه را از جنبه ی رابطه اش با اجزا و
افراد، مرکّب واقعی و از لحاظ خصلت ها، ترکیبی از مجموع خصلت های عالی و
دانی افراد به علاوه یک سلسله خصلت های دیگر می شناسد که در وجود باقی و
مستمر جامعه، استمرار دارد. » 4. جامعه ی مرکب، حقیقی است بالاتر از
مرکبات طبیعی. در این دیدگاه اصالت از آن جامعه است و فرد هیچ اصالتی
ماورای جامعه ی خود ندارد. به فرموده ی برخی هم چون علامه طباطبایی،
شهید مطهری و آیه الله سبحانی، آیات کریمه ی قرآن نظریه ی سوم را تأیید می
کنند. در نگاه آنان، مجموعه ی آموزه های قرآن کریم به گونه ای است که برای
جامعه، وجود خاصی غیر از وجود افراد آن قائل است، لذا قرآن کریم برای جامعه
ی بشری نیز از وجود، اجل، مهلت، کتاب، شعور، فهم، طاعت و معصیت سخن می
گوید (27) و آیندگان را برای عملکرد گذشتگان، مؤاخذه کرده یا حاضران را
برای کار غایبان عتاب می کند. اینان به کاربرد واژه امت و مفاد آیات بسیاری
استناد جُسته اند. (28) برابرِ این دیدگاه، جامعه خود، مستقل از افراد،
طبیعت و شخصیت دارد، شخصیت جامعه عین شخصیت افراد نیست، بلکه از ترکیب و
فعل و انفعال فرهنگی افراد، شخصیتی واقعی و حقیقی به وجود می آید، چنان که
در هر مرکّب از مرکبات بی جان یا جاندار چنین است. (29) البته در این
دیدگاه فرد و حیات او نادیده گرفته نمی شود: « استقلال نسبی افراد محفوظ
است، زیرا حیات فردی و فطریات فردی و مکتسات فرد از طبیعت در حیات جمعی حل
نمی گردد. » (30) چنان که معنای وجود مستقل جامعه، وجود عینی جداگانه ی آن
نیست: « این حیات جمعی، وجود جدایی ندارد و در افراد، پراکنده شده و حلول
کرده است. » (31) پژوهش های جامعه شناسی نیز این واقعیت را اثبات کرده
است که قوا و خواص اجتماعی هنگام تعارض تضاد بر قوا و ویژگی های فردی غلبه
پیدا می کند و حس و تجربه نیز این نکته را نشان داده که اراده ی فردی در
برابر همت و حرکت اجتماعی، به ندرت تاب مقاومت آورده است؛ فرد هم چون جزئی
از کل، با جامعه، تعامل و تأثیر و تأثّر دارد، بدین رو اسلام مهم ترین
احکام و شرایع خود را بر اساس اجتماعی وضع نموده است. در برابر، برخی
اندیشمندان معاصر اوّلاً: به استناد آن که در فلسفه، اصالت به معنای عینیت و
تحقق خارجی است و با عنایت به آن که مراد از ترکیب و اتحاد، نوع حقیقی آن
است و گرنه پدید آمدن اثر جدید پس از ترکیب، در مرکبات صناعی هم وجود دارد،
وحدت و اتحاد افراد جامعه را، وحدتی اعتباری معرفی کرده اند، زیرا اثر
ترکیب جامعه از افراد، یک « وجود واحدِ شخصی » پدید نمی آید. ثانیاً: هیچ
یک از آیات و روایات مورد استناد، بر اصالت داشتن جامعه افزون بر اصالت
افراد آن دلالتی ندارد. (32) برابرِ این دیدگاه، چون در نگاه دقیق
فلسفی، میان وحدت مفهومی و وحدت وجودی، تفاوت وجود دارد؛ چنان که اتحاد به
معنای نوعی، حصول نوعی وحدت در دو موجود جداگانه است، ایشان، حتی دارای اثر
جدید بودن مجموعه یا علیت و معلولیت و تأثیر و تأثّر متقابل داشتن اجزا را
ملاک ترکیب حقیقی دانستن، توهم دانسته اند و با توجه به آن که در این جا،
اصالت به معنای فلسفی یعنی وجود حقیقی داشتن، مورد بحث است و نه به معنای
حقوقی یا روان شناسی اجتماعی، جامعه را مستقل و جدا از افراد آن دارای
اصالت ندانسته اند. به دیگر سخن، وجود حقیقی را متعلق به افراد و جامعه را
دارای وجودی اعتباری معرفی کرده اند. (33) در نگاه این اندیشمند معاصر،
هر چند جامعه دارای قانون مندی است، میان قانون مندی و اصالت فلسفی آن
ملازمه ای نیست، زیرا اگر چه مفهوم جامعه، مفهومی اعتباری و انتزاعی است،
چون منشأ انتزاع آن، وجود عینی خارجی است، به اعتبار همین منشأ خارجی از
قوانین اجتماعی، حقیقی و عینی برخوردار می گردد. (34) نگارنده، با کمال
احترامی که برای دیدگاه دوم و صاحبان آن قائل است، بیشتر به دیدگاه نخستین
متمایل بوده و معتقد است: هر چند جامعه جز وجود افرادش وجود خارجی دیگری
ندارد و « فرد » از این جهت دارای اهمیت و اصالت است، ولی جامعه نیز دارای
وجودی خاص، مستقل و ورای افراد خودش می باشد و قرآن کریم نیز برای جامعه
اصالت و هویت مستقل قائل است ولی داوری کامل و تبیین مبانی و مستندات و
ادله ی دو نظریه ی مذکور، از عهده ی این نوشتار خارج است و خود بحثی مستقل و
مفصّل می طلبد، از این رو به همین اندازه اکتفا می شود، زیرا همان گونه که
اندیش مندان خود نیز تصریح یا اشاره کرده اند، این بحث در اصل از مباحث
فلسفه و نه جامعه شناسی محسوب می شود و باید با نگرش دقیق فلسفی مورد توجه
قرار گیرد، اما با توجه به اختلاف مبنای دانشمندان پیش گفته در معنا،
اقسام، مصادیق و نشانه های اصالت و اعتبار، دیدگاه های آنان در این جا
تفاوت یافته است ولی با توجه به نکات مشترک مهمی که در دو دیدگاه مذکور
وجود دارد، می توان به گونه ای میان آن ها را جمع نمود.
پی نوشت ها :
1. آگ برن و نیم کوف، زمینه ی جامعه شناسی، ص 95. 2. فارابی، اندیشه های اهل مدینه ی فاضله، ترجمه ی سجادی، ص 251. 3. طباطبایی، المیزان، ج4، ص 157. 4. مطهری، جامعه و تاریخ، ص 13. 5. خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، ص 321. 6. افلاطون، جمهور، ص 115؛ فارابی، اندیشه اهل مدینه ی فاضله، ص 251 و زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص 234 . 7. حجرات، آیه 13. 8. فرقان، آیه ی 54. 9. زخرف، آیه ی 32. 10. حجرات، آیه ی 13. 11. طباطبایی، المیزان، ترجمه ی موسوی، ج1، ص 472. 12. همان، ص 532. 13. همان، ص 535. 14. مطهری، بیست گفتار، ص 83-84. 15. طباطبایی، المیزان، ج4، ص 100. 16. همان، ص 165. 17. همان، ص 99. 18. همان، ص 160. 19. جمعی از محققان، مسائل جامعه شناسی از دیدگاه امام علی (علیه السّلام)، ص 61. 20. نساء، آیه ی 97. 21. همان، آیه ی 98. 22. کهف، آیه ی 16. 23. یوسف، آیه ی 37. 24. مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج1، ص 22-24. 25. مطهری، جامعه و تاریخ، ص 19. 26. همو، فلسفه تاریخ، ج 1، ص 135. 27. اعراف، آیه ی 34؛ انعام، آیه ی 108؛ غافر، آیه ی 5 و جاثیه، آیه ی 28. 28. طباطبایی، المیزان، ج4، ص 112 و مطهری، جامعه و تاریخ، ص 21-30. 29. مطهری، قیام و انقلاب مهدی (علیه السّلام)، ص 9. 30. همان، ص 36. 31. همو، جامعه و تاریخ، ص 35. 32. مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن و سنّت، ص 35-40. 33. همان، ص 40-46. 34. همان، ص 127. منبع مقاله : محمدی
آشنانی، علی؛ (1392)، جامعه آرمانی قرآن کریم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، (
مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول
|
پنجشنبه 29 مرداد 1394 ساعت 02:33
رهنما / حجاب؛ از پیشینه تا پیامدها
مجموعه کتب رهنما، جلد 70 " حجاب؛ از پیشینه تا پیامدها " به نوشته علی محمدی آشنانی
فرمت: pdf
حجم : 1.53 مگابایت
پنجشنبه 29 مرداد 1394 ساعت 02:02