یکی از امتیازات انسان، در مقایسه با موجودات دیگر، تهیه پوشش مناسب
برای اندام خویش است. بر این اساس، لباس پوشیدن یکی از شؤون و ویژگی های
انسان است. لباس، افزون بر حفظ انسان از سرما و گرما و برف و باران و یاری
دادن وی در حفظ عفت و شرم، در آراستگی و زیبایی آدمی نیز نقشی مهم ایفا می
کند و می توان آن را نشان دهنده گرایش اعتقادی فرد و تعلق وی به فرهنگی خاص
دانست. قرآن کریم ضمن نعمت و هدیه خداوند خواندن لباس به کارکردهای مختلف
آن اشاره می کند و می فرماید: «ای فرزندان آدم، برای شما لباسی فرو
فرستادیم که اندام شما را می پوشاند و مایه زینت شما است و لباس تقوا بهتر
است. این از آیات خداوند است. باشد که متذکر شده پند گیرید.» (1)
در این راستا، پوشش اعضای جنسی به دلایل گوناگون از اهمیت بیش تری برخوردار
است. برابر متقن ترین کتاب آسمانی، قرآن و دیگر کتب مقدس، تاریخ رویکرد
آدمیان به پوشش از نخستین انسان ها یعنی حضرت آدم و حوا آغاز می شود. در
قرآن کریم آمده است: «فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سواتهما و طفقا یخصفان
علیهما من ورق الجنة؛ و آنگاه که آدم و حوا از آن درخت ممنوع چشیدند، پوشش
خود را از دست دادند {عورتشان آشکار گردید} و به سرعت با برگ درختان بهشتی
خود را پوشاندند.» (2)
در کتاب مقدس نیز می خوانیم: «چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکو است و
به نظر خوش نما و درختی دلپذیر، دانش افزا. پس از میوه اش گرفته بخورد و
به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند
که عریانند. پس برگ های انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند.... و
خداوند، رخت ها برای آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید. (3)
بر اساس پژوهش ها، از آغاز پیدایش انسان، هر یک از زن و مرد کوشیده است تا
پوشش مناسب خود را تهیه کند. آدمی نخست با برگ درختان، سپس با پوست حیوانات
و بعدها با دست بافت های خود، خویش را پوشاند. (4) تمام کسانی که زندگی
بشر و تحولات آن را ارزیابی کرده اند. بر این تلاش تاکید ورزیده اند؛ برای
نمونه دکتر شیبانی در کتاب «تاریخ تمدن» ، با اشاره به این که تمدن سومری
ها از نخستین تمدن های بشری است، می نویسد: «نخستین دسته ای از نژاد انسان
که در این نواحی متمرکز شدند و نخستین شهر حقیقی را بنا نهادند، سومری ها
بودند؛ و چون سرزمین آن ها بی اندازه حاصلخیز بود، در سال دو مرتبه محصول
برداشت می نمودند و به گله داری و پرورش دام می پرداختند و از الاغ و
گوسفند و بز و گاو نر استفاده می کردند. از پشم و کرک بز پارچه تهیه می
نمودند و از پارچه های کتانی که به آن نام گاد، (gud) می دادند، البسه
(انواع لباس) درست می کردند.» (5)
خوشبختانه با پیشرفت صنعت و دست یافتن به منابع و ابزار جدید، پوشش نیز از
تغییرات تکاملی بهره مند گردید و انسان به پوشاک مناسب تر دست یافت. نکته
قابل توجه آن است که اگر چه حیات آدمیان از همان آغاز با «پوشش » پیوند
خورده است، به دلیل وجود نوعی احساس حیای طبیعی در جنس ماده، زنان در طول
تاریخ در امر پوشش تلاش و جدیت بیش تر از خود نشان داده اند. (6)
دانشمندان، در مورد علت اشتیاق و جدیت بیش تر زنان، نظرهای گوناگون ارائه
داده اند؛ بسیاری ریشه اشتیاق بیش تر زنان به پوشش را طبیعت آنان دانسته
اند. دکتر فخری، دانشمند فیزیولوژیست مصری، در این باره می نویسد: نوعی
احساس حیا در حیوانات وجود دارد؛ زیرا میل به اختلاط جنسی در حیوانات به
صورت ادواری است؛ یعنی در مقاطع خاصی از زمان چنین میلی وجود دارد و در
مقاطع دیگر زمانی تمایلی به آمیزش جنسی در آنان به چشم نمی خورد. در چنین
مواقعی، آنان نوعی احساس حیای تناسلی دارند. بنابراین، ممکن است بگوییم اصل
و مبدا احساس حیا، همان احساس طبیعی جنس ماده در مورد حیا است و به همین
جهت، می بینیم نوع احساس حیا در زنان از مردان قوی تر است. (7) ویل دورانت
نیز می گوید: «شرمگینی، خاص نوع انسان نیست و شباهت آشکاری دارد به کراهت
حیوان ماده از جفت شدن در غیر فصل جفت جویی یا خارج از حد معتاد آن. مسلما
ریشه شرمگینی نیز از همین جا است.» (8)
در مقابل، ویلیام جیمز، روان شناس معروف، حیا را امری اکتسابی می داند و می
نویسد: «زنان دریافتند که دست و دلبازی مایه طعن و تحقیر است و این امر را
به دختران خود یاد دادند....» یکی از محققان سبب گرایش زنان به حیا را
چنین توضیح داده است: «خودداری از انبساط و امساک در بذل و بخشش، بهترین
سلاح برای شکار مردان است... مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیا است و بی
آن که بداند، حس می کند که این خودداری ظریفانه از یک لطف و دقت عالی خبر
می دهد.» (9) شوپنهاور نیز حیای زن را رهاورد پیمان پنهانی زنان برای
افزایش ارزش و جذابیت خود و وادار ساختن مرد به جست و جو می داند. (10)
طبق این دیدگاه، حیا امری غریزی نیست؛ به نوعی در نهاد زنان ریشه دارد و از سرشت خاص آنان بر می خیزد.
به هر حال، به گواهی متون تاریخی، در میان اکثر قریب به اتفاق ملتها و
کشورهای جهان حجاب زنان معمول بوده است. مؤرخان، به ندرت از اقوامی بدوی که
زنانشان دارای حجاب مناسب نبوده یا برهنه در اجتماع ظاهر می شدند، نام می
برند. تعداد این اقوام آن قدر اندک است که در مقام مقایسه قابل ذکر نیستند.
(11) از این رو، می توان نتیجه گرفت: در اقوام بدوی و غیرمتمدنی که
زنانشان حجاب مناسب نداشتند، وجود برخی موانع، سبب جلوگیری از بروز
استعدادهای طبیعی و فطری زنان شده یا عواملی ناشناخته انحراف آنان از مسیر
فطرت را رقم زده است.
حجاب زنان در طول تاریخ، فراز و نشیب های بسیار دیده و در سایه فرهنگ ها و
سلیقه های حاکمان و متنفذان مذهبی تشدید یا تخفیف پذیرفته، ولی هماره تداوم
یافته و هیچ گاه به طور کامل از میان نرفته است. بسیاری از مؤرخان به
گستردگی دامنه حجاب و رواج آن در بین زنان اشاره کرده اند. فرید وجدی با
تصریح به قدمت حجاب، با استناد به دایرة المعارف لاروس، گزارشی مفصل از
پوشاندن صورت و همه اندام ها توسط زنان یونانی و فنیقی ارائه می دهد و از
رواج حجاب در میان زنان اسبرطا، سیبری، آسیای صغیر، فارس و عرب سخن می
گوید. (12)
ویل دورانت زنان بریتانیای جدید و جزیره برنئو را دارای حجاب کامل خوانده
است. (13) راسل کیفیت حجاب در عصر ملکه ویکتوریا را شدید می شمارد. (14) و
مهدی قلی هدایت از رواج حجاب در چین سخن می گوید. (15)
بسیاری از متفکران، برابر آیات قرآن و کتاب مقدس - آدم و حوا بدون حضور
ناظری بیگانه از برهنگی احساس شرم کردند و بدون آن که تحت تاثیر هیچ آموزه،
فرمان یا تذکری قرار گیرند، به وسیله برگ های درختان بهشتی به سرعت خود را
پوشاندند - راز رویکرد انسان به پوشش را نهاد و فطرت او دانسته اند؛ زیرا
اولا، نخستین انسان ها به طور فطری به پوشش روی آورده اند. ثانیا، گزارش
های موجود به خوبی اثبات می کند که حجاب زن در نقاط مختلف جهان به طور کامل
رعایت می شده و در بعضی از موارد با شدت و سختی همراه بوده است. ثالثا،
اگر اکنون نیز به لباس ملی کشورهای جهان بنگریم، معمول بودن حجاب زنان را
به خوبی در می یابیم. آقای «براون واشنایدر» در کتابی به نام «پوشاک اقوام
مختلف » تصویر لباس های ملی و رایج کشورهای مختلف جهان از عهد باستان تا
قرن بیستم را به تفصیل ارائه کرده است. نگاهی کوتاه به این کتاب نشان می
دهد یهودیان، مسیحیان، اعراب، یونانیان، اهالی رم، آلمان، خاور نزدیک و...
حجاب را به طور کامل رعایت می کردند و اکثرا سر خویش را نیز می پوشاندند.
برابر تصاویر این کتاب، کاهش تدریجی حجاب زنان از نیمه دوم قرن هیجدهم در
اروپا آغاز شد؛ ولی حتی تا اواخر قرن نوزدهم، اروپاییان همچنان لباس بلند
می پوشیدند و سر را نیز می پوشاندند. (16)
متداول بودن حجاب در میان ملل مختلف که عقیده، مذهب و شرایط جغرافیایی
متفاوت داشتند، نیز نشان دهنده تمایل فطری زنان به حجاب دانسته شده است.
بسیاری از جامعه شناسان حجاب زن را مقتضای طبیعی جامعه بشری معرفی کرده
اند. مونتسکیو می نویسد: «قوانین طبیعت حکم می کند زن خوددار باشد؛ زیرا
مرد با تهور آفریده شده است و زن نیروی خودداری بیش تری دارد. بنابراین،
تضاد بین آن ها را می توان با حجاب از بین برد و بر اساس همین اصل، تمام
ملل جهان معتقدند که زنان باید حیا و حجاب داشته باشند.» (17)
در نظر منتسکیو، از دست رفتن عفت زنان به قدری نواقص و معایب پدید می آورد و
روح مردم را فاسد می کند که اگر کشوری بدان دچار گردد، در بدبختی های
فراوان فرو می رود. به خصوص در حکومت دموکراسی از دست رفتن عفت سبب بزرگ
ترین بدبختی ها و مفاسد می شود و اساس حکومت را از بین می برد. بدین جهت،
«در جمهوری نه تنها اخلاق فاسد بلکه تظاهر به فساد اخلاق و سبکی را نیز منع
کرده اند؛ چه آن که عشوه گری و طنازی که از بیکاری زن ها تولید می شود،
نتیجه اش آن است که قبل از آن که خود زن ها را فاسد کند، دیگران را فاسد می
نماید.» (18)
با عنایت به تمایل فطری زن و نقش حیاتی پوشش زنان در کنترل و هدایت غرائز
شهوانی در مسیر صحیح و جلوگیری از فساد و تباهی جامعه، پیامبران الاهی،
هماهنگ با فطرت انسانی زنان، آنان را به حجاب فراخواندند و بدین وسیله
اشتیاق درونی شان را با قوانین تشریعی استحکام بخشیدند. (19)
آری، پروردگار جهانیان از یک سو گرایش به پوشش را در نهاد زنان به ودیعت
گذارد؛ از سوی دیگر، پوشاک را در لابه لای نعمت های بیکرانش به بشر ارزانی
داشت؛ و از سوی سوم «حجاب » را بر زنان واجب ساخت تا گوهر هستی «زن » در
صدف پوشش صیانت گردد و جامعه از فرو افتادن به گرداب فساد و تباهی نجات
یابد. قرآن کریم برهنگی و کنارگذاشتن لباس را دام شیطان معرفی می کند و
انسان ها را از فروافتادن در چنین دامی بر حذر می دارد: «ای فرزندان آدم،
مبادا شیطان شما را بفریبد آنچنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند
و لباسشان را از تنشان بیرون آورد تا عورتشان را به آن ها بنمایاند. همانا
شیطان و گروه وابسته به او، شما را از جایی {یا به گونه ای} می بینند که
شما آن ها را نمی بینید. ما شیاطین را اولیا و دوستان کسانی قرار دادیم که
ایمان نمی آورند.» (20)
از نظر تاریخی، شکل نوین بی حجابی از قرن نوزدهم آغاز شد. پس از رنسانس و
انقلاب علمی صنعتی، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، به تدریج زمینه لازم در
اروپا فراهم گردید و با وقوع نهضت به اصطلاح آزادی زنان! کنار گذاشتن حجاب
مورد تشویق و تکریم قرار گرفت؛ به گفته ویل دورانت، فیلسوف تمدن نگار غرب،
کارخانه داران بزرگ برای استفاده از نیروی کار ارزان قیمت زنان و حضور آنان
در محیط کار، تبلیغات وسیعی را آغاز کردند و زنان نیز که از حقیقت امر
ناآگاه بودند، برای دست یافتن به حقوق از دست رفته خویش تلاش فراوان کرده،
موجی جدید به وجود آوردند که «نهضت زنان برای آزادی » نامیده شد و در باره
ضرورت آن تبلیغات وسیعی در مطبوعات انجام گرفت. (21) دامنه این اقدامات کم
کم کشورهای اسلامی را نیز فرا گرفت. نخستین کشور اسلامی که به صورت رسمی به
کشف حجاب بانوان روی آورد، افغانستان بود. دومین کشور ترکیه بود که پس از
سقوط دولت عثمانی، در سال 1313 منع حجاب در آن رسمیت یافت. در ایران نیز
رضاخان، در هفدهم دی ماه 1314، به صورت رسمی کشف حجاب را اجرا کرد.
پی نوشت:
1. اعراف (7): آیه 27.
2. اعراف (7): آیه 22.
3. تورات، سفر پیدایش، باب 3، آیات 6- 8 و 20 و 21.
4. ویل دورانت در صفحه 155 نخستین جلد تاریخ تمدن درباره پوشاک انسان و
تاریخ صنعت بافندگی می نویسد: از آن وقت که انسان توانست سنجاق و سوزن را
بسازد، به بافندگی پرداخت؛ و نیز می توان گفت که، از وقتی که انسان بافندگی
را آغاز کرد بر حسب ضرورت سوزن و سنجاق را ساخت؛ چون انسان تنها به این
خشنود نبود که با پوست حیوانات خود را بپوشاند. با پشم گوسفند و الیاف
گیاهان لباس هایی را برای خود تهیه کرد و همین لباس ساده است که جامه رد
هندی و شنل یونانی و لنگ مصری قدیم و سایر اقسام گوناگون و جذاب لباس انسان
را در عهدهای مختلف تشکیل داده است. در این هنگام است که بافندگی از مهم
ترین هنرهای مخصوص زن گردیده است. دوک ها و ماسوره هایی که در میان عصر
جدید به دست آمده، به خوبی نشان می دهد که صنعت عظیم بافندگی ریشه دوری
دارد.
5. تاریخ تمدن، نظام الدین مجیر شیبانی، ص 43.
6. المراة و فلسفة التناسلیات، فخری، ص 278، لذات فلسفه، ویل دورانت، ص 129.
7. المراة و فلسفة التناسلیات، فخری، ص 278 و 280 و 289.
8. لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب، ص 129.
9. همان، ص 129.
10. حسینی نجفی، ص 116.
11. النادر کالمعدوم؛ موارد کمیاب همانند نایاب است.
12. دایرة المعارف فریدوجدی، ج 3، ص 336.
13. تاریخ تمدن، ج 1، ص 72.
14. زناشویی و اخلاق، ص 134.
15. خاطرات و خطرات، مهدی قلی هدایت، ص 405.
16. ر. ک. پوشاک اقوام مختلف، ترجمه یوسف کیوان شکوهی.
17. زن در آیینه تاریخ، علی اکبر علویقی، ص 115.
18. روح القوانین، منتسکیو، ترجمه علی اکبر مهتدی، ص 325.
19. برای تفصیل بیش تر به حجاب در ادیان الاهی از نگارنده مراجعه می شود.
20. اعراف (7): 27.
21. لذات فلسفه، ص 151.
مقاله 7، دوره 1، شماره 1، تابستان و پاییز 1392، صفحه 83-94 ![]() | ||
نوع مقاله: کاربردی | ||
نویسندگان | ||
1 علی محمدی آشنانی؛ 2 محمدرضا راضی ![]() | ||
1عضو هیات علمی دانشگاه علوم و معارف قرآنی | ||
2پژوهشگر بانک مسکن | ||
چکیده | ||
بانکداری، از ارکان مهم یک نظام اقتصادی است. بانکها، بدان رو که با سرمایه و اموال گروهی از مردم تأسیس و اداره میشوند، ارتباط قابل توجهی با بیتالمال مسلمین دارند. صیانت و حفاظت از سرمایههای مردم، برای رشد و توسعه اقتصادی و اجرای عدالت، عقلاً و شرعاً، لازم و واجب است. در چنین شرایطی، مدیریت ریسک یکی از اجزای حیاتی فعالیتهای مالی و اعتباری خواهد بود. در بین انواع ریسکهایی که بانکها و نهادهای مالی با آن مواجهاند، ریسک اعتباری اهمیت بهسزایی دارد. کمّیسازی و اندازهگیری ریسک اعتباری، برای مدیریت مناسب آن، اعتبارسنجی مشتریان را، پیش از اعطای تسهیلات، امری ضروری ساخته است. در قرآن کریم آیات مختلفی در باب آداب و احکام کسب و کار و حواشی مربوط به آن مطرح شدهاست. در این مقاله، با بهرهگیری از روش تحلیل توصیفی، و با استفاده از مستندات مستخرج از قرآن، روایات و مبادی فقهی، سعی شده است که ضرورت اعتبارسنجی مشتریان در هنگام اعطای تسهیلات بررسی شود و الگویی مناسب برای آن ارائه شود. در نهایت، الگویی با عنوان "الگوی اسلامی"، که بیانگر معیارهای برگرفته از آیات و روایات است، برای اعتبارسنجی مشتریان، ارائه شده است. این الگو شامل شاخصهایی چون منفعت و سودآوری، وثیقه، لیاقت و صلاحیت عملی، قرارداد، رفتار اعتباری، آگاهی و دانش و نمای آینده است. | ||
کلیدواژگان | ||
اعتبارسنجی مشتریان؛ بانکداری اسلامی؛ مدیریت ریسک؛ ریسک اعتباری؛ قرآن و روایات | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,022 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 411 |
||
برای آگاه شدن از خود و تحقق خویشتن خویش در این جهان، دانشمندان و متفکران گوناگون، مطالب مختلفی را پیشنهاد کرده اند. در این میان، کی یرکگورد متکلّم، فیلسوف و عارف اگزیستانسیالیسم دانمارکی می گوید:
1ـ خودت باش:
چنان رفتار کن که باطن تو با ظاهرت وفاق داشته باشد. بود و نمودت یکی باشد و گرنه ریاکار و غیر صادقی و در حقیقت خودت نیستی.
2ـ خودت را باش:
نگران سرنوشت خودت باش، نه آن که نگران همه باشی به جز خودت. البته معنایش آن نیست که نسبت به جامعه بی تفاوت باشی. یعنی با نگرانی در مورد سرنوشت خودت، به امور جامعه بنگر نه آن که همّت و دیگران باشد و خودت را فراموش کنی. این است خودمداری متعالی نه خودخواهی و خودپسندی مذموم و نه عزلت اجتماعی و کناره گیری از مردم.
3ـ خودت را بشناس:
بدان که در شناخت اشیاء و مباحثی که به خودشناسی ربطی ندارد، سودی نیست، پس اصل دانش جویی خود را برای شناخت خود قرار بده. سعی کن تصویری که از خودت داری با واقع منطبق باشد. انسان می تواند تصویرش از خودش واقعی باشد و می تواند تصویرش خیالی باشد و خیال کند آن گونه هست و می تواند خودی را تصور کند که دیگران فکر می کنند آن گونه هست. می تواند خود را تصویر کند که خیال می کند که دیگران خیال می کنند من آن هستم و ... این گونه خودپنداره ها، ره به جایی نمی برد. هر چه می شود به خود واقعی ات نزدیکتر شو.
4ـ وضع مطلوب خودت را بشناس:
ببین تو و نه دیگران، در کدام صورت به وضع مطلوب و نرمال می رسی. وضع مطلوب خودت را خودت می توانی معیّن کنی.
5ـ همیشه از وضع موجود به وضع مطلوب در سیر باش:
یعنی خودت باش و حالت دوگانه به خود مگیر، ولی سعی کن و در صدد باش که از وضع موجود به وضع مطلوب در گذر باشی و رشد کنی و تعالی یابی.
یکى از امتیازات انسان، در مقایسه با موجودات دیگر، تهیه پوشش مناسب براى اندام خویش است. بر این اساس، لباس پوشیدن یکى از شؤون و ویژگى هاى انسان است. لباس، افزون بر حفظ انسان از سرما و گرما و برف و باران و یارى دادن وى در حفظ عفت و شرم، در آراستگى و زیبایى آدمى نیز نقشى مهم ایفا مى کند و مى توان آن را نشان دهنده گرایش اعتقادى فرد و تعلق وى به فرهنگى خاص دانست. قرآن کریم ضمن نعمت و هدیه خداوند خواندن لباس به کارکردهاى مختلف آن اشاره مى کند و مى فرماید: «اى فرزندان آدم، براى شما لباسى فرو فرستادیم که اندام شما را مى پوشاند و مایه زینت شما است و لباس تقوا بهتر است. این از آیات خداوند است. باشد که متذکر شده پند گیرید.» (1)
در
این راستا، پوشش اعضاى جنسى به دلایل گوناگون از اهمیت بیش ترى برخوردار
است. برابر متقن ترین کتاب آسمانى، قرآن و دیگر کتب مقدس، تاریخ رویکرد
آدمیان به پوشش از نخستین انسان ها یعنى حضرت آدم و حوا آغاز مى شود. در
قرآن کریم آمده است: «فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سواتهما و طفقا یخصفان
علیهما من ورق الجنة؛ و آنگاه که آدم و حوا از آن درخت ممنوع چشیدند، پوشش
خود را از دست دادند [عورتشان آشکار گردید] و به سرعت با برگ درختان بهشتى
خود را پوشاندند.» (2)
در کتاب مقدس نیز مى خوانیم: «چون زن دید که آن درخت براى خوراک نیکو است و
به نظر خوش نما و درختى دلپذیر، دانش افزا. پس از میوه اش گرفته بخورد و
به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوى ایشان باز شد و فهمیدند
که عریانند. پس برگ هاى انجیر به هم دوخته، سترها براى خویشتن ساختند.... و
خداوند، رخت ها براى آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید. (3)
بر اساس پژوهش ها، از آغاز پیدایش انسان، هر یک از زن و مرد کوشیده است تا
پوشش مناسب خود را تهیه کند. آدمى نخست با برگ درختان، سپس با پوست
حیوانات و بعدها با دست بافت هاى خود، خویش را پوشاند. (4) تمام کسانى که
زندگى بشر و تحولات آن را ارزیابى کرده اند. بر این تلاش تاکید ورزیده اند؛
براى نمونه دکتر شیبانى در کتاب «تاریخ تمدن »، با اشاره به این که تمدن
سومرى ها از نخستین تمدن هاى بشرى است، مى نویسد: «نخستین دسته اى از نژاد
انسان که در این نواحى متمرکز شدند و نخستین شهر حقیقى را بنا نهادند،
سومرى ها بودند؛ و چون سرزمین آن ها بى اندازه حاصلخیز بود، در سال دو
مرتبه محصول برداشت مى نمودند و به گله دارى و پرورش دام مى پرداختند و از
الاغ و گوسفند و بز و گاو نر استفاده مى کردند. از پشم و کرک بز پارچه تهیه
مى نمودند و از پارچه هاى کتانى که به آن نام گاد، (gud) مى دادند، البسه
(انواع لباس) درست مى کردند.» (5)
خوشبختانه با پیشرفت صنعت و دست یافتن به منابع و ابزار جدید، پوشش نیز از
تغییرات تکاملى بهره مند گردید و انسان به پوشاک مناسب تر دست یافت. نکته
قابل توجه آن است که اگر چه حیات آدمیان از همان آغاز با «پوشش » پیوند
خورده است، به دلیل وجود نوعى احساس حیاى طبیعى در جنس ماده، زنان در طول
تاریخ در امر پوشش تلاش و جدیت بیش تر از خود نشان داده اند. (6)
دانشمندان، در مورد علت اشتیاق و جدیت بیش تر زنان، نظرهاى گوناگون ارائه
داده اند؛ بسیارى ریشه اشتیاق بیش تر زنان به پوشش را طبیعت آنان دانسته
اند. دکتر فخرى، دانشمند فیزیولوژیست مصرى، در این باره مى نویسد: نوعى
احساس حیا در حیوانات وجود دارد؛ زیرا میل به اختلاط جنسى در حیوانات به
صورت ادوارى است؛ یعنى در مقاطع خاصى از زمان چنین میلى وجود دارد و در
مقاطع دیگر زمانى تمایلى به آمیزش جنسى در آنان به چشم نمى خورد. در چنین
مواقعى، آنان نوعى احساس حیاى تناسلى دارند. بنابراین، ممکن است بگوییم اصل
و مبدا احساس حیا، همان احساس طبیعى جنس ماده در مورد حیا است و به همین
جهت، مى بینیم نوع احساس حیا در زنان از مردان قوى تر است. (7) ویل دورانت
نیز مى گوید: «شرمگینى، خاص نوع انسان نیست و شباهت آشکارى دارد به کراهت
حیوان ماده از جفت شدن در غیر فصل جفت جویى یا خارج از حد معتاد آن. مسلما
ریشه شرمگینى نیز از همین جا است.» (8)
در مقابل، ویلیام جیمز، روان شناس معروف، حیا را امرى اکتسابى مى داند و
مى نویسد: «زنان دریافتند که دست و دلبازى مایه طعن و تحقیر است و این امر
را به دختران خود یاد دادند....» یکى از محققان سبب گرایش زنان به حیا را
چنین توضیح داده است: «خوددارى از انبساط و امساک در بذل و بخشش، بهترین
سلاح براى شکار مردان است... مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیا است و بى
آن که بداند، حس مى کند که این خوددارى ظریفانه از یک لطف و دقت عالى خبر
مى دهد.» (9) شوپنهاور نیز حیاى زن را رهاورد پیمان پنهانى زنان براى
افزایش ارزش و جذابیت خود و وادار ساختن مرد به جست و جو مى داند. (10)
طبق این دیدگاه، حیا امرى غریزى نیست؛ به نوعى در نهاد زنان ریشه دارد و از سرشت خاص آنان بر مى خیزد.
به هر حال، به گواهى متون تاریخى، در میان اکثر قریب به اتفاق ملتها و
کشورهاى جهان حجاب زنان معمول بوده است. مؤرخان، به ندرت از اقوامى بدوى که
زنانشان داراى حجاب مناسب نبوده یا برهنه در اجتماع ظاهر مى شدند، نام مى
برند. تعداد این اقوام آن قدر اندک است که در مقام مقایسه قابل ذکر نیستند.
(11) از این رو، مى توان نتیجه گرفت: در اقوام بدوى و غیرمتمدنى که
زنانشان حجاب مناسب نداشتند، وجود برخى موانع، سبب جلوگیرى از بروز
استعدادهاى طبیعى و فطرى زنان شده یا عواملى ناشناخته انحراف آنان از مسیر
فطرت را رقم زده است.
حجاب زنان در طول تاریخ، فراز و نشیب هاى بسیار دیده و در سایه فرهنگ ها و
سلیقه هاى حاکمان و متنفذان مذهبى تشدید یا تخفیف پذیرفته، ولى هماره
تداوم یافته و هیچ گاه به طور کامل از میان نرفته است. بسیارى از مؤرخان به
گستردگى دامنه حجاب و رواج آن در بین زنان اشاره کرده اند. فرید وجدى با
تصریح به قدمت حجاب، با استناد به دایرة المعارف لاروس، گزارشى مفصل از
پوشاندن صورت و همه اندام ها توسط زنان یونانى و فنیقى ارائه مى دهد و از
رواج حجاب در میان زنان اسبرطا، سیبرى، آسیاى صغیر، فارس و عرب سخن مى
گوید. (12)
ویل دورانت زنان بریتانیاى جدید و جزیره برنئو را داراى حجاب کامل خوانده
است. (13) راسل کیفیت حجاب در عصر ملکه ویکتوریا را شدید مى شمارد. (14) و
مهدى قلى هدایت از رواج حجاب در چین سخن مى گوید. (15)
بدون آن که تحت تاثیر هیچ آموزه، فرمان یا تذکرى قرار گیرند، به وسیله برگ
هاى درختان بهشتى به سرعت خود را پوشاندند - راز رویکرد انسان به پوشش را
نهاد و فطرت او دانسته اند؛ زیرا اولا، نخستین انسان ها به طور فطرى به
پوشش روى آورده اند. ثانیا، گزارش هاى موجود به خوبى اثبات مى کند که حجاب
زن در نقاط مختلف جهان به طور کامل رعایت مى شده و در بعضى از موارد با شدت
و سختى همراه بوده است. ثالثا، اگر اکنون نیز به لباس ملى کشورهاى جهان
بنگریم، معمول بودن حجاب زنان را به خوبى در مى یابیم. آقاى «براون
واشنایدر» در کتابى به نام «پوشاک اقوام مختلف » تصویر لباس هاى ملى و رایج
کشورهاى مختلف جهان از عهد باستان تا قرن بیستم را به تفصیل ارائه کرده
است. نگاهى کوتاه به این کتاب نشان مى دهد یهودیان، مسیحیان، اعراب،
یونانیان، اهالى رم، آلمان، خاور نزدیک و... حجاب را به طور کامل رعایت مى
کردند و اکثرا سر خویش را نیز مى پوشاندند. برابر تصاویر این کتاب، کاهش
تدریجى حجاب زنان از نیمه دوم قرن هیجدهم در اروپا آغاز شد؛ ولى حتى تا
اواخر قرن نوزدهم، اروپاییان همچنان لباس بلند مى پوشیدند و سر را نیز مى
پوشاندند. (16)
متداول بودن حجاب در میان ملل مختلف که عقیده، مذهب و شرایط جغرافیایى
متفاوت داشتند، نیز نشان دهنده تمایل فطرى زنان به حجاب دانسته شده است.
بسیارى از جامعه شناسان حجاب زن را مقتضاى طبیعى جامعه بشرى معرفى کرده
اند. مونتسکیو مى نویسد: «قوانین طبیعت حکم مى کند زن خوددار باشد؛ زیرا
مرد با تهور آفریده شده است و زن نیروى خوددارى بیش ترى دارد. بنابراین،
تضاد بین آن ها را مى توان با حجاب از بین برد و بر اساس همین اصل، تمام
ملل جهان معتقدند که زنان باید حیا و حجاب داشته باشند.» (17)
در نظر منتسکیو، از دست رفتن عفت زنان به قدرى نواقص و معایب پدید مى آورد
و روح مردم را فاسد مى کند که اگر کشورى بدان دچار گردد، در بدبختى هاى
فراوان فرو مى رود. به خصوص در حکومت دموکراسى از دست رفتن عفت سبب بزرگ
ترین بدبختى ها و مفاسد مى شود و اساس حکومت را از بین مى برد. بدین جهت،
«در جمهورى نه تنها اخلاق فاسد بلکه تظاهر به فساد اخلاق و سبکى را نیز منع
کرده اند؛ چه آن که عشوه گرى و طنازى که از بیکارى زن ها تولید مى شود،
نتیجه اش آن است که قبل از آن که خود زن ها را فاسد کند، دیگران را فاسد مى
نماید.» (18)
با عنایت به تمایل فطرى زن و نقش حیاتى پوشش زنان در کنترل و هدایت غرائز
شهوانى در مسیر صحیح و جلوگیرى از فساد و تباهى جامعه، پیامبران الاهى،
هماهنگ با فطرت انسانى زنان، آنان را به حجاب فراخواندند و بدین وسیله
اشتیاق درونى شان را با قوانین تشریعى استحکام بخشیدند. (19)
آرى، پروردگار جهانیان از یک سو گرایش به پوشش را در نهاد زنان به ودیعت
گذارد؛ از سوى دیگر، پوشاک را در لابه لاى نعمت هاى بیکرانش به بشر ارزانى
داشت؛ و از سوى سوم «حجاب » را بر زنان واجب ساخت تا گوهر هستى «زن » در
صدف پوشش صیانت گردد و جامعه از فرو افتادن به گرداب فساد و تباهى نجات
یابد. قرآن کریم برهنگى و کنارگذاشتن لباس را دام شیطان معرفى مى کند و
انسان ها را از فروافتادن در چنین دامى بر حذر مى دارد: «اى فرزندان آدم،
مبادا شیطان شما را بفریبد آنچنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند
و لباسشان را از تنشان بیرون آورد تا عورتشان را به آن ها بنمایاند. همانا
شیطان و گروه وابسته به او، شما را از جایى [یا به گونه اى] مى بینند که
شما آن ها را نمى بینید. ما شیاطین را اولیا و دوستان کسانى قرار دادیم که
ایمان نمى آورند.» (20)
از نظر تاریخى، شکل نوین بى حجابى از قرن نوزدهم آغاز شد. پس از رنسانس و
انقلاب علمى صنعتى، به ویژه پس از جنگ جهانى دوم، به تدریج زمینه لازم در
اروپا فراهم گردید و با وقوع نهضت به اصطلاح آزادى زنان! کنار گذاشتن حجاب
مورد تشویق و تکریم قرار گرفت؛ به گفته ویل دورانت، فیلسوف تمدن نگار غرب،
کارخانه داران بزرگ براى استفاده از نیروى کار ارزان قیمت زنان و حضور آنان
در محیط کار، تبلیغات وسیعى را آغاز کردند و زنان نیز که از حقیقت امر
ناآگاه بودند، براى دست یافتن به حقوق از دست رفته خویش تلاش فراوان کرده،
موجى جدید به وجود آوردند که «نهضت زنان براى آزادى » نامیده شد و در باره
ضرورت آن تبلیغات وسیعى در مطبوعات انجام گرفت. (21) دامنه این اقدامات کم
کم کشورهاى اسلامى را نیز فرا گرفت. نخستین کشور اسلامى که به صورت رسمى به
کشف حجاب بانوان روى آورد، افغانستان بود. دومین کشور ترکیه بود که پس از
سقوط دولت عثمانى، در سال 1313 منع حجاب در آن رسمیت یافت. در ایران نیز
رضاخان، در هفدهم دى ماه 1314، به صورت رسمى کشف حجاب را اجرا کرد.
پى نوشت:
1. اعراف (7): آیه 27.
2. اعراف (7): آیه 22.
3. تورات، سفر پیدایش، باب 3، آیات 6- 8 و 20 و 21.
4. ویل دورانت در صفحه 155 نخستین جلد تاریخ تمدن درباره پوشاک انسان و
تاریخ صنعت بافندگى مى نویسد: از آن وقت که انسان توانست سنجاق و سوزن را
بسازد، به بافندگى پرداخت؛ و نیز مى توان گفت که، از وقتى که انسان بافندگى
را آغاز کرد بر حسب ضرورت سوزن و سنجاق را ساخت؛ چون انسان تنها به این
خشنود نبود که با پوست حیوانات خود را بپوشاند. با پشم گوسفند و الیاف
گیاهان لباس هایى را براى خود تهیه کرد و همین لباس ساده است که جامه رد
هندى و شنل یونانى و لنگ مصرى قدیم و سایر اقسام گوناگون و جذاب لباس انسان
را در عهدهاى مختلف تشکیل داده است. در این هنگام است که بافندگى از مهم
ترین هنرهاى مخصوص زن گردیده است. دوک ها و ماسوره هایى که در میان عصر
جدید به دست آمده، به خوبى نشان مى دهد که صنعت عظیم بافندگى ریشه دورى
دارد.
5. تاریخ تمدن، نظام الدین مجیر شیبانى، ص 43.
6. المراة و فلسفة التناسلیات، فخرى، ص 278، لذات فلسفه، ویل دورانت، ص 129.
7. المراة و فلسفة التناسلیات، فخرى، ص 278 و 280 و 289.
8. لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب، ص 129.
9. همان، ص 129.
10. حسینى نجفى، ص 116.
11. النادر کالمعدوم؛ موارد کمیاب همانند نایاب است.
12. دایرة المعارف فریدوجدى، ج 3، ص 336.
13. تاریخ تمدن، ج 1، ص 72.
14. زناشویى و اخلاق، ص 134.
15. خاطرات و خطرات، مهدى قلى هدایت، ص 405.
16. ر. ک. پوشاک اقوام مختلف، ترجمه یوسف کیوان شکوهى.
17. زن در آیینه تاریخ، على اکبر علویقى، ص 115.
18. روح القوانین، منتسکیو، ترجمه على اکبر مهتدى، ص 325.
19. براى تفصیل بیش تر به حجاب در ادیان الاهى از نگارنده مراجعه مى شود.
20. اعراف (7): 27.
21. لذات فلسفه، ص 151.
چرا پیامبر همسران متعددی برگزیده است؟
پرسش: چرا پیامبر همسران متعددی برگزیده است؟ به راستی آیا آن گونه که برخی از مستشرقین تبلیغ می کنند، آن حضرت مردی زنباره بوده است؟ اگر چنین نیست، راز و رمز تعدد ازدواج های آن حضرت چیست؟
ازدواج نه تنها به طور طبیعی ارضای غرایز جنسی را در پی دارد و شکوفایی بسیاری از استعدادهای آدمی در پرتو آن صورت می پذیرد . برابر آیات قرآنی، جهان ماده بر اساس نظام زوجیت و مشارکت و پیوند مذکر و مؤنث شکل گرفته 1 و حیات انسان و تداوم نسل او نیز در پرتو ازدواج میسر شده است . 2 بدین سان ازدواج برترین گزینه طبیعی برای دستیابی به رشد و تکامل صحیح انسانی است .
تاریخ زندگی بشر در امر پیوند مرد و زن، چگونگی آن، شاهد فراز و نشیب های شگرفی بوده است; از دیرباز واقعیت های طبیعی همچون بلوغ دیرتر مردان و افزایش تعداد زنان مهیای ازدواج و پایان یافتن زودتر سن باروری در زنان و ضرورت های اجتماعی همچون کشته شدن مردان جوان در حوادث مختلفی همانند جنگ و نظایر آن و بر جای ماندن زنان بیوه، چند همسری را در عرصه تاریخ زندگی آدمیان رقم زده است; ولی دیدگاه های مکاتب و فلسفه های مختلف در زوال، فزونی، گسترش، کاهش یا محدود ساختن چند همسری تاثیر بسیار داشته است .
اسلام به عنوان واپسین دین الاهی در زمانی طلوع کرد که تعدد زوجات، به صورت نامحدود و به شکل غیر منضبط، در میان اعراب رواج داشت . قرآن کریم به دلیل ضرورت های طبیعی و اجتماعی اصل چند همسری را به کلی مردود ندانست ولی از یک سو با محدود ساختن آن از نظر تعداد به چهار همسر، گام مهمی در اصلاح و سامان دهی وضعیت نامطلوب متداول آن دوران برداشت; و از سوی دیگر با مشروط ساختن تعدد زوجات به رعایت عدالت به صراحت اعلام کرد: اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید، تنها یک تن را به همسری برگزینید .3
اکنون این پرسش مطرح می گردد که چرا پیامبر از این محدودیت مستثنا شده، همسران زیادتری برگزید؟ به راستی آیا علاقه جنسی موجب تعدد ازدواج آن حضرت شده است یا حقیقت چیز دیگری است؟
همسران پیامبر «ص»
نخست تعداد همسران، تاریخ و چگونگی ازدواج آنان با پیامبر را به صورت مختصر مورد بررسی قرار می دهیم:
پیامبر در طول زندگی خویش با یازده تن ازدواج کرده است:
1 . حضرت خدیجه: نخستین همسر پیامبر، خدیجه بنت خویلد است که آن حضرت در 15 سال قبل از بعثت در سن 25 سالگی با وی ازدواج کرد . در حالی که در آن روز، خدیجه 40 سال داشت، یعنی 15 سال از پیامبر بزرگ تر بود و قبل از پیامبر نیز دو بار ازدواج کرده بود . نخست به همسری ابی هاله در آمد که از او دو فرزند به نام های هاله و هند داشت و پس از وفات او با عتیق بن عائذ مخزومی ازدواج کرد که این پیوند نیز پس از مدتی به جدایی انجامید . 4 برابر برخی از منابع، خدیجه از همسر دومش نیز فرزندی به نام جاریه داشته است .5
حضرت خدیجه، 25 سال یگانه همسر پیامبر بود و از آن حضرت صاحب فرزندانی به نام طیب، طاهر، زینب، ام کلثوم، رقیه و حضرت فاطمه (س) گردید . حضرت خدیجه در سال دهم بعثت، سه سال قبل از هجرت (عام الحزن) در سن 65 سالگی در مکه از دنیا رفت . در آن هنگام پیامبر 50 سال داشت .
2 .سوده: پس از رحلت حضرت خدیجه، پیامبر تا یک سال برای خود همسری برنگزید تا آن که به پیشنهاد خوله همسر عثمان بن مظعون، با سوده بنت زمعه ازدواج کرد . سوده قبلا همسر پسر عم خود سکران بن عمرو بود و از او پسری به نام عبدالرحمان داشت . او و همسرش از هجرت کنندگان به حبشه بودند . همسرش در حبشه یا پس از بازگشت از دنیا رفت . ازدواج پیامبر با چنان زن سالخورده ای تعجب مکیان را برانگیخت . سالخوردگی وی به گونه ای بود که او چند سال پس از ازدواج پیامبر با عایشه، حق همخوابگی خود را به عایشه بخشید . گفتنی است که پیامبر در سن 51 سالگی با او ازدواج کرد و سوده تا دو سال بعد تنها همسر پیامبر بود .
3 . عایشه دختر ابی بکر بن ابی قحافه: پیامبر او را که دختری باکره بود، به پیشنهاد خوله قبل از هجرت در مکه به عقد خود در آورد; ولی پس از هجرت به مدینه، در سال اول هجری با او عروسی کرد . سن عایشه را هنگام عقد به اختلاف 67 و 17 سال 7 ذکر کرده اند . در نتیجه وی هنگام عروسی 9 یا 19 سال داشته است . او در سال 57 هجری در مدینه در گذشت .
4 . حفصه دختر عمر بن خطاب: وی نخست همسر خنیس بن حذافة از صحابه پیامبر بود که پس از بازگشت از حبشه به مدینه مهاجرت کرد و در جنگ بدر و احد نیز شرکت جست و بر اثر جراحت جنگ احد در مدینه در گذشت . در آن زمان بیوگی حفصه که زنی جوان بود، ناراحتی و حتی بی قراری عمر را برانگیخت . به گونه ای که وی غم و اندوه خود در مورد دختر جوانش را با ابابکر و عثمان و پیامبر در میان گذاشت . پیامبر در شعبان سال سوم هجرت (56 سالگی) با حفصه ازدواج کرد . در آن زمان سوده و عایشه نیز همسر پیامبر بودند .
5 . زینب بنت خزیمه: او در ابتدا همسر طفیل بن حارث بود که پس از جدایی از او همسر برادر طفیل، عبیدة بن حارث گردید که به شهادت رسید . برابر برخی از منابع، پس از شهادت عبیده به همسری عبدالله بن جحش در آمد که در جنگ احد وی نیز به شهادت رسید . زینب در سال سوم هجری (56 سالگی پیامبر) به همسری آن حضرت در آمد و تنها سه ماه و برابر روایت دیگر، تنها هشت ماه همسر پیامبر بود; زیرا وی در همان سال در گذشت . 8
6 . ام سلمه هند دختر ابی امیه: او نخست همسر ابوسلمه عبدالله بن عبدالاسد پسر عمه پیامبر بود و همراه شوهرش به حبشه مهاجرت کرد و سلمه را در آن جا به دنیا آورد . وی پس از بیعت عقبه، با همسرش به مدینه هجرت کرد و دارای سه فرزند دیگر شد . همسرش در جنگ بدر و احد شرکت جست و زخمی گردید . وی پس از بازگشت از سریه قطن به دلیل تشدید جراحات پیشین خود وفات کرد . پیامبر در سال چهارم هجری (57 سالگی) ام سلمه را به همسری خود برگزید و او را در خانه ای که قبلا در اختیار زینب بنت خزیمه بود، جای داد .
7 . زینب دختر جحش: وی که دختر عمه پیامبر بود، نخست به اشارت رسول خدا به همسری زید بن حارثه فرزند خوانده آن حضرت در آمد ولی بدان جهت که زید در ابتدا غلامی آزاد شده و تندخو نیز بود و زینب خود را از خانواده اصیل قریش می دانست، این پیوند به رغم توصیه های مکرر پیامبر به طلاق و جدایی انجامید . ازدواج با همسر غلام آزادشده خود، در عرف آن روز ناپسند و مخالف شان پیامبر بود، ولی برابر آیات 37 و 38 سوره احزاب به دستور خداوند انجام گرفت تا سنت غلط و جاافتاده عرب جاهلی را به صورت عملی در هم ریزد . این ازدواج در سال پنجم هجری در 58 سالگی پیامبر صورت گرفت . 9
8 . صفیه دختر حی بن اخطب سر کرده یهودیان بنی نضیر: وی نخست به همسری سلام بن ابی الحقیق در آمد و پس از وی، همسر کنانة ابن ابی الحقیق که هر دو از شاعران یهود بودند، گردید . در جنگ خیبر، کنانه کشته شد و صفیه به اسارت مسلمانان در آمد . رفتار توام با متانت صفیه به هنگام عبور از کنار عرصه نبرد، پیامبر را بر آن داشت، برای دلجویی، ردای خود را بر او افکند و مسلمانان را برای عبور دادن اسیران از کنار صحنه نبرد توبیخ کند . 10 پس از آن، پیامبر او را آزاد کرد و چون وی به اسلام گرایید، با تعبیر هل لک فی، از وی پرسید: آیا مرا برای همسری خود می پسندی؟ و چون او پاسخ داد: قد کنت اتمنی ذلک فی الشرک فکیف اذا امکننی الله عنه فی الاسلام؟! من چنین افتخاری حتی آن گاه که یهودی بودم آرزو می کردم، پس چگونه اکنون که به اسلام گرویده ام مشتاق نباشم؟! ! پیامبر او را به عقد خود درآورد . این ازدواج در سال هفتم هجری در سن 60 سالگی پیامبر صورت پذیرفت . صفیه در سال 50 هجری در مدینه در گذشت .
9 . جویریه دختر حارث بن ابی ضرار سر کرده یهودیان بنی مصطلق: وی از اسیران غزوه بود که سهم ثابت بن قیس بن شماس گردید و بلافاصله برای آزادی خویش با وی قرارداد مکاتبه منعقد کرد و نزد پیامبر آمد و از او خواست وی را در آزاد شدن از این محنت کمک کند . پیامبر بهای وی را به ثابت بن قیس پرداخت . آن گاه وی را به ازدواج خود در آورد . 11 با انتشار خبر این پیوند، مردم دیگر اسیران یهودی را خویشاوندان پیامبر خوانده، بیش از صد نفر از اسیران بنی مصطلق را آزاد کردند . برابر روایت دیگر، پدرش نزد پیامبر آمد و گفت: همانند دختر من نباید اسیر و کنیز تلقی گردد! ! پیامبر در پاسخ به درخواست پدر با وی ازدواج کرد، با این ازدواج، پدر و دو برادرش و جمعی از خویشاوندان وی نیز به اسلام گرویدند . 12
10 . میمونه دختر حارث خواهر ام الفضل همسر عباس: وی قبل از اسلام همسر مسعود بن عمرو ثقفی بود . اگر چه شوهرش از مشرکان بود، خود وی به دلیل رفت و آمد به خانه عباس به اسلام متمایل گردید . وی که از خبر پیروزی سپاه اسلام در خیبر خوشحال گشته بود، چون به خانه آمد، شوهرش را محزون یافت . شوهر این شادمانی را بر نتافت و از وی جدا شد . چون از وی جدا شد، به همسری حویطب ابن عبد العزی در آمد . چون شوهرش از دنیا رفت، میمونه ناگزیر به خانه خواهر آمد و در آن جا اقامت گزید . در سال 7 هجری که پس از صلح حدیبیه در (سال ششم هجری) پیامبر برای ادای مناسک حج سه روز به مکه آمد، وی از طریق خواهرش، عباس را واسطه قرار داد و خود را به پیامبر بخشید . قرآن اقدام میمونه را چنین گزازش نموده است: وامراة مؤمنه ان وهبت نفسها للنبی . . 13 پیامبر که منتظر فرصتی بود تا بیشتر در مکه بماند و دل مشرکان را به دست آورد، بلافاصله پذیرفت و در خواست کرد تا جشن عروسی بر پا شده، ولیمه ای داده شود; ولی مشرکان به استناد مهلت سه روزه قرارداد نپذیرفتند و گفتند ما را به غذای تو نیازی نیست . 14 پیامبر نیز به ناچار مکه را ترک گفت .
11 . ام حبیبه: رمله دختر ابی سفیان . وی نخست به همسری عبیدالله بن جحش در آمد و به رغم آن که پدر و شوهر این زن، از سر کردگان کفر بودند، آن دو به اسلام گرویدند و به حبشه مهاجرت کردند و در حبشه صاحب دختری به نام حبیبه شدند . در حبشه، عبیدالله بن حجش مرتد گردید و کوشید تا ام حبیبه را نیز به ارتداد بکشاند; ولی ام حبیبه پایداری ورزید . با مرگ همسرش، وی به ناچار با تنها دخترش در دیار غربت باقی ماند; نه امکان بازگشت نزد خانواده خویش داشت و نه پناهگاهی از خانواده همسر . در این هنگام، پیامبر نماینده ای نزد نجاشی فرستاد و از طریق وی او را خواستگاری نمود . در جلسه ای با حضور مسلمانان مهاجر حبشه ، نجاشی به وکالت از پیامبر و خالد بن سعید بن عاص به وکالت از ام حبیبه عقد جاری گردید . پس از فتح خیبر که مهاجرین از حبشه بازگشتند، در سال ششم یا هفتم هجرت وی نیز به مدینه آمد و در خانه پیامبر اقامت یافت .
علاوه بر همسران فوق، در سال ششم هجرت نیز فرمانروای مصر، مقوقس، در پاسخ به نامه فراخوان پیامبر اسلام را نپذیرفت، اما کنیزی به نام ماریه به وی اهداکرد . وی نیز افتخار همسری پیامبر یافت و فرزندی به نام ابراهیم به دنیا آورد که پس از 18 ماه از دنیا رفت و پیامبر را محزون ساخت . 15
با اندکی دقت به خوبی می توان دریافت که راز و رمز این پیوندها، تمایلات جنسی نبوده است; زیرا:
1 . بیش ترین عمر پیامبر (بیش از دو سوم آن) آن هم بخش نخستین، از آغاز جوانی تا دوران میان سالی پیامبر، از 25 تا 50 سالگی فقط با یک همسر یعنی حضرت خدیجه سپری شده است . از 50 تا 51 سالگی بدون همسر زیسته است و از 51 تا 53 سالگی فقط با سوده که زنی سالخورده بود زندگی نموده است .
2 . تعدد همسران پیامبر در فاصله سال اول تا هفتم هجری، یعنی از 54 تا 61 سالگی آن حضرت صورت پذیرفته است .
3 . نگاهی کوتاه به تاریخ و ترتیب آن ها روشن می سازد که اصولا این ازدواج ها بر اساس مصالح و به دلیل ایفای مسؤولیت های همه جانبه نبوت صورت گرفته است; زیرا اگر جز این بود، چگونه پس از ازدواج با عایشه که تنها همسر باکره وی بود و از جمال و زیبایی نیز بهره وافی داشت، با زن سالخورده ای چون زینب بنت خزیمه ازدواج می کند که تنها سه ماه بعد از ازدواج از جهان خت برمی بندد یا پس از آن ام سلمه را به همسری برمی گزیند که خود او در پاسخ خواستگاری پیامبر، بزرگی سن، داشتن چهار فرزند یتیم و ... را موجب عدم شایستگی خود برای همسری دانسته، عذر خواهی می کند; اما پیامبر این امور را مانع نمی داند و او را به همسری برگزیده، همانند عایشه نزد او اقامت می گزیند .
4 . سخنان پیامبر در ارزشیابی همسران، روش مناسبی برای یافتن دیدگاه پیامبر در این ازدواج ها است; عایشه خود می گوید: پیامبر به گونه ای به خدیجه عشق می ورزید و دوستان وی را چنان محترم می داشت که موجب شگفتی می شد16 و گاه گوسفندی ذبح نموده، گوشت آن را بین دوستان خدیجه تقسیم می کرد . بدین روی، در برابر هیچ زنی همانند خدیجه حسادت نمی ورزیدم; زیرا پیامبر هماره یاد او را گرامی می داشت . یک روز به پیامبر گفتم: خداوند در عوض آن پیره زن گندمگون غیر باکره، بهتر از او را نصیب تو ساخته است! پیامبر به سختی برآشفت و در پاسخ فرمود: قسم به خدا! هرگز بهتر از خدیجه نصیبم نشده است; زیرا او به هنگام کفر مردمان به من ایمان آورد و آن گاه که همگان مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق کرد و آن گاه که همگان محرومم کردند، به یاری ام برخاست . خداوند از او فرزندانی به من عطا فرمود که از زنان دیگر نصیبم نساخته است . 17
همان طور که ملاحظه می کنید، پیامبر ملاک های عایشه مبنی بر جوانی، زیبایی و بکارت را رد کرده، سبقت خدیجه در ایمان، ایثار، یاری و افتخار مادری فرزندانش را به عنوان ملاک های برتری خدیجه ارزشیابی می کند .
5 . بر اساس آیه شریفه 52 سوره احزاب، نیاز به این گونه ازدواج های سیاسی و مصلحتی در سال هفتم هجری به پایان رسید و در سه سال پایانی عمر آن حضرت، جایگزینی همسران گذشته یا ازدواج جدید با هر زنی، اگر چه مورد پسند پیامبر قرار می گرفت، از سوی خداوند ممنوع گردید .
6 . مردانی که به بهره مندی از زنان می اندیشند، تلاش می کنند با تهیه لباس و توسعه آسایش و هزینه کردن اموال، دل آنان را به دست آورند، اما بر اساس آیه شریفه 28 سوره احزاب، پیامبر در سال نهم هجری که گسترش اسلام، وضع اقتصادی مسلمانان را بهبود بخشیده بود، وقتی همسرانش از او لباس و وسایل بهتر طلب کردند، یک ماه از همه آن ها کناره گرفت و پس از گذشت یک ماه، به دستور خداوند، آن ها را مخیر ساخت تا میان آسایش و رفاه دنیا و زندگی با پیامبر، یکی را برگزینند . آنان که از درخواست های مادی خود پشیمان شده بودند، زندگی با پیامبر را برگزیدند .
7 . بدون شک در جامعه آن روز عربستان که به صورت قبیله ای اداره می شد و تنها پیوندهای نسبی و سببی عامل حمایت قبایل از اشخاص می گردید، بسیاری از ازدواج های پیامبر برای جلب حمایت اقوام و قبایل مختلف بوده است . در این راستا توجه به این نکته مهم است که حتی دو تن از همسران پیامبر نیز از یک قبیله نبوده اند!
به راستی آیا عقد کردن دختر نوجوانی چون عایشه در سن 7 یا 17 سالگی که عروسی با وی سالیان بعد صورت پذیرفت، می تواند علت غیر سیاسی داشته باشد؟
آیا ازدواج با حفصه، که به گفته اهل سنت برای تکریم عمر که به شدت بر اثر بیوگی دخترش آزرده خاطر شده بود، جز در سایه جلب قلوب و محبت او و قوم و قبیله اش صورت پذیرفته است؟
آیا ازدواج با صفیه و جویریه، دختر سر کرده یهودیان شکست خورده بنی نضیر و بنی مصطلق که از کنیزان بودند، جز برای التیام آثار روانی جنگ میان یهودیان و مسلمانان بود؟ آیا این پیوندها را که رویکرد مشتاقانه صدها تن از یهودیان به اسلام را رقم زد و مسلمانان را بر آن داشت که بستگان در بند جویریه را خویشاوندان رسول خدا دانسته، آزاد سازند، می توان به انگیزه های پنداری و غیرواقعی دیگری نسبت داد؟
آیا می توان گفت ازدواج پیامبر با ام حبیبه دختر ابوسفیان که اصلا در مدینه حضور نداشت، بلکه در حبشه بود و به دلیل ارتداد و مرگ همسرش دچار ضربه شدید روحی شده بود، جز برای تسکین آلام روحی او از یک سو و حفظ یک زن مؤمنه و مهاجره در برابر احتمال بازگشت به خانواده مشرک خویش از سوی دیگر و برقراری پیوند سببی با سرکرده مشرکان مکه، برای کاستن دشمنی آنان از سوی سوم، انگیزه دیگری داشته است؟
آیا پذیرش همسری میمونه که خود را به پیامبر بخشید، در شرایطی که پیامبر پس از صلح حدیبیه، برای انجام مناسک حج به مکه رفته بود و مکه در التهاب این حضور قرار داشت و درخواست پیامبر برای برگزاری جشن و دادن ولیمه ازدواج که با کمال تاسف توسط سران شرک پذیرفته نشد، نشانه روشنی بر آن نیست که در این ازدواج، جلب قلوب مکیان به اسلام و مسلمین مد نظر بوده است؟
آیا می توان پذیرفت ازدواج پیامبر با دختر عمه خودش زینب دختر جحش که قبل از آن همسر زید غلام آزادشده پیامبر بود و در تلقی جامعه جاهلی آن دوران بسیار ناپسند و مخالف شان آن حضرت بود و حرف و سخنانی را نیز علیه پیامبر برانگیخت، به دلیل زیبایی او بوده است؟ آیا پبامبر قبلا دختر عمه خودش را ندیده بود؟ مگر پبامبر خود، زید را به خواستگاری او نفرستاده بود؟ مگر پذیرش همسری زید از سوی زینب، به اشارت و فرمان آن حضرت نبود؟ آیا پبامبر نمی توانست قبل از آن پیوند و جدایی، خود به خواستگاری بشتابد؟ به راستی آیا می توان قبول کرد به جان خریدن آن همه نیش و کنایه جز برای انجام فرمان خداوند و در هم شکستن سنت غلط و جاافتاده عرب جاهلی صورت پذیرفت؟
8 . افزون بر موارد پیشین، مؤید دیگر آن است که تعدد همسران، نه تنها موجب آسایش و رفاه پیامبر نبود; بلکه برابر آیات نخستین سوره تحریم، برخی از همسرانش، با گفتار و کردار خود، موجبات آزردگی خاطر و رنجش آن حضرت را فراهم می ساختند و پیامبر گر چه گاه از تصمیم خود مبنی بر طلاقشان، سخن به میان می آورد ولی به مقتضای دلایل و مصالح پیش گفته، صبوری پیشه ساخته، از آن ها جدایی برنگزید .
پی نوشت:
1 . ذاریات (51): 49 و حج (22): 5 .
2 . روم (30): 21 و اعراف (7): 189 .
3 . نساء (4): 3 .
4 . حول نساء الرسول، ص 37 - 45 .
5 . مجموعه مقالات، مقاله زن در اسلام، علامه طباطبایی .
6 . الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 4، ص 1885 .
7 . الصحیح من السیره، ج 3، ص 286 .
8 . همان، ج 4، ص 1876 .
9 . ناسخ التواریخ، ج 4، ص 1882 .
10 . سیره نبویه ابن هشام، ج 3، ص 351; طبقات ابن سعد، ج 2، ص 81 .
11 . سیره ابن هشام، ج 2، ص 294; تاریخ طبری، ج 2، ص 260; الاصابه، ج 8، ص 43 .
12 . طبقات ابن سعد، ج 8، ص 120 .
13 . احزاب (33): 115 .
14 . سیره، ج 4، ص 296; تاریخ طبری، ج 3، ص 100 .
15 . طبقات الکبری، ابن سعد، ج 8، ص 216 .
16 . مستدرک حاکم، ج 1، ص 16 .
17 . صحیح بخاری، ج 4، ص 230 .